مجله کودک 132 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 132 صفحه 10

یک نقشه ناجوانمردانه امیر محمد لاجورد مامان مشغول جمع و جور کردن کمد بود. من و خواهرم هم سرگرم شده بودیم و هرچیزی را مورد مکاشفه قرار می دادیم. اما بر خلاف آنچه مامان می گفت ما فضولی نمی کردیم بلکه فقط کنجکاوی خود را ارضا می کردیم. در این جست و جوها بود که ... نوید: «ناهید، اینجا را ببین. امروز روز تولد باباست. تو خبر داشتی؟» نوید: «مامان جان، ببین امروز روز تولد باباست. پول بدهید برویم بادکنک و کاغذ رنگی و هدیه برای بابا بخریم». مامان: «تولد برای بابایت؟ شوخی می کنی؟ سنی از ما گذشته چیز دیگری گیر نیاوردید به آن بند کنید؟ بروید سرتان را جور دیگری گرم کنید. آخر تولد برای بابایتان؟» هر چه به مامان اصرار کردی، فایده ای نداشت که نداشت. ناهید: «راستی چرا باباها و مامان ها روز تولدشان را جشن نمی گیرند؟» «نمی دانم من هم یادم نمی آید آن ها تا به حال برای خودشان جشن تولد گرفته باشند. ولی بیا ما امروز برای بابا جشن بگیریم». ناهید: «معلوم هست چه می گویی؟ ما که پولی برای خریدن هدیه نداریم. چرا این شکلی نگاه می کنی؟ چی توی سرت است؟» نوید: «فکر خیلی خوبی کرده ام. من یک بادکنک و یک کم کاغذرنگی دارم، بیا ...» ناهید بعد از شنیدن نقشه من گفت که نه تنها فکر خوبی نیست. بلکه بسیار هم ناجوانمردانه است. اما هر طور بود او را راضی کردم. در دریاها خزنده های دریایی زیادی زندگی می کردند که دایناسور نبودند. اما شاخه ای از دایناسورهای دریایی به نام «اوفتالموساروس» بعدها از این جاندار ایجاد شدند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 132صفحه 10