مجله کودک 377 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 377 صفحه 9

کشورهای مختلف را در خودش جا داده بود، شروع به حرکت کرد. اول خیلی آهسته و آرام، و بعد، که حسابی از اسکله دور شد، سرعتش را به 20 کیلومتر در ساعت رساند. آبِ نزدیک اسکله، خیلی کثیف و آلوده و پر از روغن موتور لنجها و زباله بود. اما هر چه جلوتر میرفتیم و به وسط اقیانوس نزدیک میشدیم، آب هم تمیز و تمیزتر میشد و رنگ آبی زیبایی به خودش میگرفت. تا به جایی رسیدیم که میشد تا چند متر زیر آب را هم دید. هزارها ماهی جور واجور با هم در یک نقطه شنا میکردند و پشتک وارو میزدند و از یک نقطة دریا به نقطهای دیگر میرفتند و کمی بعد، هزارها ماهی دیگر جای آنها را میگرفتند. واقعاً منظرة زیبا و تماشایی بود. خوشبختانه هر چه از ساحل فاصله میگرفتیم و جلوتر میرفتیم، هوا خنکتر میشد و دیگر از آن هوای گرم و مرطوب بمبئی خبری نبود. نسیم ملایمی روی دریا میوزید که خیلی لطیف و دلچسب بود. آسمان، روشن و آفتابی، امّا کمی غبارآلود بود. نگاهم را روی مسافرها چرخاندم. بیشتر مسافرها اروپایی و امریکایی بودند و در بین آنها چند نفری هم ایرانی، عرب و افریقایی دیده میشدند. در همین وقت، نمیدانم از کجا یکدفعه سروکلّة یک نوجوان هندی پیدا میشود. او پسری خوشرو و خونگرم است و با اشارة چشم و ابرو و لبخند زیبایی که به لب دارد، نشان میدهد که به دنبال یک دوست است و قصد دوستی دارد. یکراست به طرف من میآید و تا بجنبم سر صحبت را با من باز کرده است. لهجة انگلیسیاش از خیلی از هندیهای دیگری که تا به حال دیدهام، بهتر است و میفهمم که چه میگوید. کمی جا برایش روی نیمکت باز میکنم. میآید و بین من و آن مرد هندی مینشیند و با من گرم میگیرد... (ادامه دارد) بلافاصله تصویر و صدایش در سراسر سفینه از راه نمایشگرهای کارگذاشته شده، پخش میشود. او به وال ای و دوستانش میگوید که کاپیتان است و در دست اوتو اسیر شده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 377صفحه 9