مجله کودک 377 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 377 صفحه 15

باشد، این کار را برایم میکند.» گرگِ تنبل، با این فکر و خیال خوش، به دنبال فیل دوید و صدایش کرد: ـ آهای، صبر کن! صبر کن! فیل برگشت. گرگ پنجههایش را به کمر زد و گفت: ـ چی خیال کردی آقا فیله؟ فکر کردی به همین آسانی میگذارم در بروی؟ سقف خانةمرا را خراب کردی، آن وقت میخواهی به همین راحتی فرار کنی؟ نه!من اجازه نمیدهم. زود باش، زود باش برای من یک لانة نو بساز! وگرنه به تو درسی میدهم که تا عمر داری آن را فراموش نکنی! فیل، وقتی این حرفها را شنید، هیچ حرفی نزد. فقط خیلی آرام خرطومش را دراز کرد و آن را به دور بدن گرگ پیچید. بعد، گرگ را با خرطومش روی هوا بلند کرد و از آن بالا محکم پرتاب کرد و به داخل یک گودال پر از آبِ لجن که در آن نزدیکی بود، انداخت. بعد از این کار، فیل با آن هیکل گُنده و سنگینش روی لانة گرگ نشست. آن وقت رو به گرگ کرد و گفت: ـ بیا! لانة نو میخواستی؟ این هم یک لانة نو! فیل، این را که گفت، از روی لانة خُرد و خراب گرگ بلند شد و راه خودش را گرفت و رفت. گرگ بیچاره که از این کار فیل خیلی تعجب کرده بود، به سختی از جا بلند شد بدن خیس و کثیفش را تکانی داد و با خودش گفت: ـخیلی عجیب است! من یک چیز را نمیفهمم! فیل اول از من ترسید، عذرخواهی کرد و سقف لانه را برایم تعمیر کرد. اما بعد یکدفعه به سرش زد و همه چیز را خراب کرد!.... نه، واقعاً نمیفهمم! در همین وقت که گرگ این حرفها را با خودش میزد، کلاغ پیر و دنیادیدهای بالای سرش روی یک درخت بلند نشسته بود. کلاغ پیر که همة ماجرا را از اول دیده بود، قارقار بلندی کرد و رو به گرگ تنبل گفت: ـ نباید هم بفهمی! برای این که تو خیلی احمقی! هنوز نمیدانی که یک حیوان ترسو با یک حیوان با تربیت و مهربان چقدر فرق دارد! در همان حال و در محلی که کاپیتان اسیر است. او صفحه نمایشگری را فعال میکند. کاپیتان قصد دارد حیلهای به کار ببرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 377صفحه 15