مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی
امام خمینی(س) برترین آسیب شناس قرن بیستم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : خاکبان، سلیمان

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

امام خمینی(س) برترین آسیب شناس قرن بیستم

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

امام خمینی(س) برترین آسیب شناس قرن بیستم 

‏سلیمان خاکبان‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏انقلاب اسلامی ایران در زمانی به پیروزی رسید که سلطه سنگین جهانِ دو‏‎ ‎‏قطبی بر تمام عالم سایه افکنده بود و متفکران و رهبران کشورهای مختلف یا به‏‎ ‎‏اردوگاه شرق وابسته بودند یا به اردوگاه غرب. امام خمینی‏‏(س)‏‏ با بینشی عمیق‏‎ ‎‏که برخاسته از متن تعالیم عالیه اسلام بود در برابر این دو جهانِ به ظاهر مسلط‏‎ ‎‏ایستادند و با نفی مادیگرایی موجود در تمدن غرب و شرق بر حضور عنصر دین‏‎ ‎‏در حیات فردی و اجتماعی انسان تأکید کردند.‏

‏حضرت امام‏‏(س)‏‏ ضمن پذیرش پیشرفتهای مادی و تکنولوژیک غرب و‏‎ ‎‏شرق، بزرگترین نقصان آن دو را خلأ معنا و فراموشی معنویت و اخلاق می داند.‏‎ ‎‏نظریه جمهوری اسلامی که در واقع بر اساس نفی غرب و شرق شکل گرفت، بر‏‎ ‎‏فطرت و معنویت انسان استوار است. با این حال به عمل درآمدن این نظریه با‏‎ ‎‏مشکلات و دشواریهایی توأم بوده است و برای اینکه جمهوری اسلامی ایران‏‎ ‎‏بتواند چهره حقیقی اسلام را به جهانیان نشان دهد باید از معرفی واژگونه اسلام‏‎ ‎‏جلوگیری نماید. از طرف دیگر باید در به ثمر نشستن اهداف و آرمانهای اسلام‏‎ ‎‏صبور و شکیبا بود. زیرا تحقق آرمانهای هر دین و مکتبی محتاج گذشت زمان‏‎ ‎‏است و به تدریج عملی خواهد شد.‏

‏ ‏

مقدمه 

‏یکی از منت های بزرگ الهی بر انسان معاصر و تمدن جامعی که در راه است، ظهور‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 453

‏شخصیت جامع و کم نظیری چون حضرت امام خمینی‏‏(س)‏‏ است. آنچه امام را برتر از‏‎ ‎‏سایر شخصیتهای بزرگ معاصر نشانده است سه امر می باشد:‏

‏1ـ بینش عمیق آسیب شناسانه اش نسبت به نارسایی های بنیادین تمدن یک بعدی و‏‎ ‎‏رو به انحطاط ماتریالیسم بین الملل (اعم از مارکسیستی و لیبرالیستی)؛‏

‏2ـ تأکید بر ضرورت حضور عنصر دین در حیات فردی و جمعی انسان به عنوان‏‎ ‎‏غنی ترین منبع تغذیۀ معنوی تمدنها؛‏1

‏3ـ تلاش خستگی ناپذیر در راستای تأسیس تمدنی جامع که در خدمت نیازهای‏‎ ‎‏مادی و معنوی انسان باشد.‏

‏امام در شرایطی این دیدگاهها را مطرح کرد که اکثریت قریب به ا تفاق روشنفکران و‏‎ ‎‏نیروهای انقلابی جهان (اعم از مذهبی، غیر مذهبی و ضد مذهبی) یا طرفدار مارکسیسم‏‎ ‎‏بودند یا مدافع لیبرالیسم و یا اینکه از هر دو جریان دفاع می کردند و معتقد بودند: اولاً‏‎ ‎‏عصر دین سپری شده است؛ ثانیاً دین عامل رکود و تخدیر جامعه است.‏

‏اما، حضرت امام‏‏(س)‏‏ در برابر این موج عظیم جهانی ایستاد و با قاطعیت اعلام کرد:‏

‏1ـ مارکسیسم ‏‏[‏‏به عنوان یکی از دو قطب اصلی ماتریالیسم بین الملل‏‏]‏‏ جوابگوی هیچ‏‎ ‎‏نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.‏2

‏2ـ در غرب ‏‏[‏‏نیز به عنوان قطب دیگر ماتریالیسم بین الملل‏‏]‏‏ خبری نیست‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ همۀ‏‎ ‎‏غربزدگیها ظلمت است.‏4

‏3ـ تنها مکتبی که می تواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد اسلام است و دنیا اگر‏‎ ‎‏بخواهد از زیر بار هزاران مشکلی که امروز با آن دست به گریبان است نجات پیدا کند و‏‎ ‎‏انسانی زندگی کند... باید به اسلام روی بیاورد.‏5

‏ ‏

1ـ ارزیابی نظریۀ «نه شرقی»

‏خوشبختانه، با دریده شدن پردۀ پندار هفتاد سالۀ مارکسیسم به دست شخصیت با‏‎ ‎‏شهامت‏‏و قابل ستایشی‏7‏ چون گورباچف، قبلۀ شرق به عنوان بخش انقلابی‏‎ ‎‏ماتریالیسم بین الملل از جغرافیای طلب انسان معاصر محو شد و صحت بخش نخست‏‎ ‎‏نظریۀ امام که در شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی تجلی یافته بود، به صورت‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 454

‏عملی و تجربی، اعتبار جهانی پیدا کرد.‏

‏مرور بخشهایی از پیام حضرت امام‏‏(س)‏‏ به گورباچف و تأملی دوباره دربارۀ مفاد آن‏‎ ‎‏می تواند موجب شناخت هر چه بیشتر عظمت شخصیت فکری این آسیب شناس بزرگ‏‎ ‎‏عصر و منجی قرن باشد:‏

جناب آقای گورباچف!... از آنجا که پس از روی کارآمدن شما چنین احساس‎ ‎می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسایل‎ ‎شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و‎ ‎گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان، چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم‎ ‎خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم:

‏ـ رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه‏‎ ‎‏را بر پیکر آن نواختید... ‏‏[‏لذا‏]‏ از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی‎ ‎جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان‎ ‎نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم‎ ‎اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعۀ بشری در غرب و شرق است به‎ ‎درآورد.

‏ـ البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم‏‎ ‎‏در زمینۀ اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید؛ ولی حقیقت جای دیگری است.‏

‏ـ شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم‏‎ ‎‏را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعۀ خویش‏‎ ‎‏را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز‏‎ ‎‏اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای‏‎ ‎‏غرب هم در همین مسایل البته به شکل دیگر و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه‏‎ ‎‏است.‏

‏ـ ‏‏[‏لذا‏]‏ از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار‎ ‎زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

‏ـ جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت روآورد: مشکل اصلی کشور شما مسألۀ‏‎ ‎‏مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان‏‎ ‎‏مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی‏‎ ‎‏شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 455

ـ امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیدۀ هفتاد‎ ‎سال کژی جهان کمونیسم را از چهرۀ تاریخ و کشور خود بزدایید.8

‏در اینجا مناسب است بخشی از اعترافات یکی از شخصیتهای برجستۀ مارکسیسم‏‎ ‎‏وطنی (مرحوم احسان طبری) را نیز (که در اواخر عمرش توفیق بصیرت و توبه یافت) از‏‎ ‎‏نظر بگذرانیم:‏

‏قرآن کریم در سورۀ آل عمران آیۀ 138 می فرماید:‏

‏«‏قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة‎ ‎المکذّبین.» عبرت اندوزی از تاریخ و آموختن نزد حوادث، در حکم پی بردن به‎ ‎قضا و قدر الهی و استدراک مشیت عادلانۀ اوست. حزب توده و حزبهای ماقبل او‎ ‎که در راه او می رفتند، نه تنها حاصلی از تقلای عبث خود به دست نیاوردند، بلکه‎ ‎در نزد مردم تا آخر افشا و محکوم شدند و این دست خدایی است که به دست‎ ‎مردم، این محکومیت را تسجیل کرده، زیرا یدالله مع الجماعه. حزب توده تصور‎ ‎می کرد که با انتخاب مارکسیسم بعنوان جهان بینی و ایدئولوژی خود، به صخرۀ‎ ‎صماء علم و عمل تکیه زده است... مارکسیسم در تعیین خط مشی عملی خود‎ ‎موافق الحاد و نفی مذهب بود و به رسوم زندگی، سنن وطن دوستی، آداب و رسوم‎ ‎اجتماعی، ضرورتهای اقتصادی در مالکیت و تولید و توزیع خصوصی و امثال این‎ ‎نوع مقولات بنیادی، بی اعتنا ماند و این نیروهای مقتدر و مؤثر تاریخی و اجتماعی‎ ‎را که شیوۀ زندگی و فطرت انسان و عمل جوامع است، یک قلم بعنوان ضد انقلابی‎ ‎خواست لغو کند. گویا می خواست از مردم حمایت کند، ولی در واقع با مردم وارد‎ ‎تضاد آشتی ناپذیر شد. به حزب توده بنگرید: طی بیش از 40 ‏[‏چهل‎ ‎‏]‏سال این‎ ‎احکام بی پایه را تبلیغ کرد و بر اساس آن از همان آغاز کارش به اطاعت از اوامر‎ ‎بیگانگان کشید و راه خیانت را پیمود و شکستهای متعدد، او را به تجدید نظر در‎ ‎مبانی اندیشۀ خود وادار نکرد. اسلام برخلاف مارکسیسم از این نوع ساخته کاریها و‎ ‎خشک مغزیها فارغ است و قسط اجتماعی و جهاد علیه طاغوت و دفاع از‎ ‎مستضعفین را با درک عمیق ویژگیهای تاریخ و انسان و جامعه درک می کند، زیرا‎ ‎آموزش او از منشأ پربرکت وحی برخاسته است.»9

‏ ‏

2ـ هنوز لیبرالیسم!!!

‏هر چند با مرگ مارکسیسم، بخش نخست نظریۀ حضرت امام‏‏(س)‏‏ اعتبار جهانی یافت‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 456

‏اما هنوز دربارۀ دو بخش دیگر این نظریه یعنی:‏

‏1ـ ناتوانی لیبرالیسم از پاسخگویی به نیازهای اصیل انسان؛‏

‏2ـ ضرورت دین و توانایی دین مبین اسلام در پاسخ به تمامی نیازهای مادی و معنوی‏‎ ‎‏انسان و جامعه، پرسشها و ابهاماتی وجود دارد که باید در پاسخ و رفع آن، بویژه برای‏‎ ‎‏نسل دوم انقلاب و بسیاری از رهاشدگان از پندار مارکسیسم کوشید.‏

‏به عنوان مثال: لیبرالیسم هنوز در کانون توجه طیف وسیعی از طرفداران پیشین خود‏‎ ‎‏قرار دارد و حتی توانسته است تعداد کثیری از رهاشدگان از حوزۀ جاذبۀ مارکسیسم و نیز‏‎ ‎‏برخی از هواداران پیر خمین و نسل دوم انقلاب را متوجه خود کند. این اقتدار و جاذبه‏‎ ‎‏چگونه قابل توجیه است؟ این از یک سو.‏

‏از طرف دیگر با آنکه بیش از بیست سال از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام‏‎ ‎‏برخاسته از آن می گذرد، هنوز بسیاری از آرمانها و وعده های رهبر کبیر انقلاب تحقق‏‎ ‎‏نیافته است. آیا این تأخیر، خود دلیلی بر ناتوانی دین و سپری شدن عصر آن نیست؟‏

‏ ‏

3ـ ارزیابی نظریۀ «نه غربی»

‏از باب اینکه ‏أهل البیت أدری بما فی البیت‏ (اهل خانه به آنچه که در خانه می گذرد،‏‎ ‎‏آگاهترند) لذا در ارزیابی بخش دوم نظریۀ حضرت امام‏‏(س)‏‏، مبنی بر ناتوانی و بن بست‏‎ ‎‏تمدن غرب و لیبرالیسم، ابتدا به سراغ آن دسته از صاحب نظران بین المللی و غربی که‏‎ ‎‏دارای شهرت و مقبولیت جهانی هستند، رفته ایم؛ و در نهایت به دیدگاه حضرت امام‏‏(س)‏‎ ‎‏در این زمینه اشاره کرده ایم تا خوانندۀ محترم، خود بهتر بتواند جایگاه و منزلت رفیع‏‎ ‎‏اندیشۀ امام را در میان سایر آسیب شناسان بزرگ معاصر دریابد.‏

‏اما پیش از طرح این دیدگاهها، توجه به یک نکتۀ اساسی لازم است و آن اینکه: از‏‎ ‎‏دیدگاه جامعه شناسی تمدنها هر تمدنی دارای سطوح و لایه های گوناگون است. چنانکه‏‎ ‎‏شخصیت انسانها نیز این چنین است. لذا همان گونه که برای قضاوت نهایی و دقیق دربارۀ‏‎ ‎‏شخصیت یک فرد نمی توان بر اساس سطوح رویین آن قضاوت کرد، برای قضاوت‏‎ ‎‏علمی دربارۀ تمدنها نیز نمی توان به شرایط ظاهری و فعلی آن بسنده نمود. به عنوان‏‎ ‎‏مثال: اگر در زمان اقتدار مارکسیسم (یعنی دقیقاً در شرایطی که بسیاری از فرزندان‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 457

‏انقلابی جهان در حصارهای آهنین این اندیشه اسیر بودند و هر روز نیز بر تعداد اسرا‏‎ ‎‏افزوده می شد) به برخی از جوانانی که شیفتۀ مارکسیسم بودند، گفته می شد که بسیاری‏‎ ‎‏از صاحب نظران شرق و غرب، از جمله حضرت امام‏‏(س)‏‏ معتقدند که مارکسیسم سرابی‏‎ ‎‏بیش نیست و در آینده ای نه چندان دور از درون متلاشی خواهد شد، نه تنها به هیچ وجه‏‎ ‎‏برای آنها قابل قبول نبود، چه بسا بر اساس همان تحلیل های کلیشه ای ماتریالیسم‏‎ ‎‏تاریخی و طبقات اجتماعی مارکسیستی با زدن انگی به مخاطب، ذهن خود را از‏‎ ‎‏رویارویی با یک هشدار جدی راحت می کردند.‏

‏با کمال تأسف باید گفت: امروز نیز بخشی از روشنفکران و جوانان جامعه، و حتی‏‎ ‎‏بخش عظیمی از رهاشدگان از پندار مارکسیسم، به رغم هشدارهای جدی و عمیق‏‎ ‎‏حضرت امام‏‏(س) ‏‏و بسیاری از صاحبنظران و اندیشمندان ملی و بین المللی، هنوز اسیر‏‎ ‎‏جاذبه های سطحی باغ سبز لیبرالیسم هستند.‏

‏اینک، توصیۀ ما به این عزیزان، که بی شک درصدد دستیابی به یک آرمان‏‎ ‎‏سعادتبخش انسانی هستند، این است که قبل از هر انتخاب، ابتدا خوب در سرگذشت‏‎ ‎‏تمدنها مطالعه کنند و دربارۀ علل ظهور و سقوط آن بیندیشند؛ و سپس اقدام به انتخاب‏‎ ‎‏کنند؛ چرا که به قول معروف «گذشته چراغ راه آینده است.»‏

‏اگر جوانان عزیز ما مقولۀ تحقیق دربارۀ راه و رسم زندگی را جدی بگیرند و به‏‎ ‎‏صورت همه جانبه دربارۀ آن مطالعه کرده و بیندیشند، بی شک در پرتو شناختی جامع تر‏‎ ‎‏و عمیق تر به انتخابی بهتر دست خواهند زد.‏

‏توصیۀ دیگر اینکه: جوانان عزیز ممکن است در ضمن مطالعات، با هشدارهایی‏‎ ‎‏مواجه شوند؛ عقل و تجربۀ تاریخی اقتضا می کند که از کنار این هشدارها به سرعت عبور‏‎ ‎‏نکنند؛ کمی درنگ کرده، دربارۀ شواهد و قراین آن هشدار و نتایج احتمالی آن تأمل کنند.‏

‏اینک چند نمونه از این هشدارها (که همگی بیانگر ناتوانیهای اساسی مکتب و نظام‏‎ ‎‏لیبرالیسم غرب است) با شما خوانندۀ عزیز در میان گذاشته می شود؛ بدان امید که‏‎ ‎‏جوانان آرمانجو و آندسته از رهاشدگان از حصارهای آهنین کمونیسم که به اشتباه روی‏‎ ‎‏به سوی قبلۀ غرب نموده اند از جلوه های پوشالی و فریبندۀ باغ سبز لیبرالیسم حذر کنند‏‎ ‎‏و دیگر آنکه صحت بخش دوم نظریۀ حضرت امام‏‏(س)‏‏، مبنی بر ناتوانی تمدن یک بعدی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 458

‏و مادی غرب، بیش از پیش هویدا شود.‏

‏یکی از برجسته ترین شخصیتهای علمی جهان معاصر که به حق او را «آسیب شناس‏‎ ‎‏بزرگ معاصر» و «خداوند دو کعبه» نامیده اند، پیتیریم الکساندرویچ سوروکین‏10‏ (‏‎Pitirim‎‎ ‎‎A. Sorokin‎‏) است که در دوران جوانی بن بست مارکسیسم را پیش بینی کرده بود و 62‏‎ ‎‏سال پیش (در 1937 م) نیز دربارۀ تمدن غرب چنین اظهار نظر و پیشگویی کرده است:‏

«هر یک از جنبه های مهم زندگی، سازمان و تمدن جامعۀ غربی دستخوش‎ ‎بحرانی غیر عادی شده است... کالبد و روح این تمدن، هر دو به شدت بیمار است.‎ ‎به سختی نقطه ای که مجروح نباشد در پیکر آن می توان یافت... ما آشکارا در برزخ‎ ‎میان دو عصر به سر می بریم: در پایان عصر محتضر فرهنگ مادی پرشکوه دیروز،‎ ‎و طلوع تمدن معنوی زایای فردا. ما در حال زندگی، اندیشه و عمل در واپسین‎ ‎دقایق روز طولانی تمدنی مادی به سر می بریم که مدت شش قرن می درخشیده‎ ‎است. هنوز پرتوهای لرزان و کم فروغ خورشید شامگاهی بر شکوه عصری وداعگر‎ ‎می تابد. لیکن این روشنایی دیگر درخشان نیست. فروغش امیدبخش و تابان نیست.‎ ‎در پرتو غروب در سایه هایی که پیوسته ژرفی تیرگی شان فزونی می یابند، جهت یابی‎ ‎و تشخیص سالکان راه بمراتب دشوارتر می گردد. شب یلدای برزخ مدنی با همۀ‎ ‎کابوسهایش، با همۀ اشباح و سایه های دلهره انگیزش، با همۀ هراسها و دهشتهای دل‎ ‎آزار و جان کاهش در برابر ما چهره می نماید. با این وصف در ماورای این شب‎ ‎هول انگیز، صبح صادق فرهنگی نو، فرهنگی جامع و معنوی به احتمال قوی در‎ ‎انتظار خیر مقدم به انسانهای آینده است.»11

‏اظهار این پیش بینی علمی در سال 1937م سبب شد تا سپاهی از پژوهشگران و‏‎ ‎‏منتقدان فضل فروش، سوروکین را با نام کاساندرا (پیامبر شوم و بدخبر: ‏‎Cassandra‎‏) و‏‎ ‎‏القاب ننگین دیگر، گلوله باران کنند.‏12‏ اما با ظهور هر چه شفاف تر نابسامانیهای گوناگون،‏‎ ‎‏گسترده و عمیق در تمدن به ظاهر طلایی و رؤیایی غرب در طول این 62 سال، دیگر‏‎ ‎‏امروز نه تنها کسی سوروکین را کاساندرا نمی نامد؛ بلکه از او به عنوان آسیب شناس‏‎ ‎‏بزرگ عصر یاد می شود‏13‏ ‏‏و «وی را فراتر از متفکرانی چون هگل، کنت، اسپنسر، پاره تو و‏‎ ‎‏اشپنگلر» می نشانند و «آثار علمی آنان را در مقایسه با کارهای بزرگ وی اثری تخیلی»‏‎ ‎‏می شمارند.‏14

‏مهمتر اینکه امروز دیگر سوروکین تنها نیست بلکه بیشتر شخصیتهای علمی و‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 459

‏سیاسی غرب با او همداستان و همنوا هستند؛ جهت رعایت اختصار، تنها به چند نمونۀ‏‎ ‎‏آن اشاره می شود:‏

1ـ الوین و هایدی تافلر:‏ ایالات متحدۀ آمریکا با تقارن بحرانهایی مواجه است که از‏‎ ‎‏آغاز تشکیل آن، سابقه و نظیر نداشته اند... نظام خانوادۀ این کشور دستخوش بحران‏‎ ‎‏است؛ نظام بهداشت و نظامهای شهری و نظام ارزشی و مهمتر از همه، نظام سیاسی آن‏‎ ‎‏نیز که عملاً باعث سلب اعتماد مردم شده، همگی با بحران دست به گریبانند.‏15

2ـ لستر تارو16:‏ نابرابری فزاینده و بی خانمانی مردم را در آمریکا ببینید تا نیاز به‏‎ ‎‏سیستمهای عظیم تأمین اجتماعی بر پایۀ درآمدهای انتقالی را در تمام کشورهای عمدۀ‏‎ ‎‏صنعتی دریابید.‏17

3ـ الکسیس کارل:‏ تمدن ماشینی در راهی که افتاده است شایستۀ پیروی نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏به سوی انحطاط پیش می رود.‏18‏ ‏‏هر چند هشدارهایی از این دست می تواند هر انسان‏‎ ‎‏آرمانجویی را نسبت به اثربخشی الگوی تمدن غرب دچار تردید کند، اما برای اطمینان‏‎ ‎‏بیشتر به یک بررسی آماری نیز می پردازیم.‏

‏تمدن غرب مدعی است که سعادت در پرتو دلار قابل تأمین است؛ لذا از میان‏‎ ‎‏شاخصهای گوناگون توسعه، از دیدگاه غرب، درآمد سرانه به عنوان برترین شاخصها به‏‎ ‎‏شمار می رود. اینک، در لحظات پایانی قرن بیستم جا دارد تا دنیا از خود بپرسد که:‏‎ ‎‏دستاورد تمدن غرب، دست کم در همان بعد مادی برای بشریت چه بوده است؟ برای‏‎ ‎‏پاسخ به این پرسش اساسی، درآمد سرانۀ ده کشور کاملاً فقیر را با ده کشور کاملاً‏‎ ‎‏ثروتمند دنیا مقایسه کرده ایم. این مقایسه به خوبی بیانگر عمق شکاف طبقاتی موجود‏‎ ‎‏میان شمال و جنوب است.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 460

ردیف

کشور

1980

1985

1987

1988

1989

میانگین

نسبت

‏1‏

‏زئیر‏

‏234‏

‏97‏

‏118‏

‏104‏

‏102‏

‏131‏

‏1‏

‏2‏

‏سوئیس‏

‏16081‏

‏14337‏

‏25986‏

‏27269‏

‏27497‏

‏22234‏

‏170‏

‏3‏

‏اتیوپی‏

‏106‏

‏111‏

‏118‏

‏120‏

‏124‏

‏116‏

‏1‏

‏4‏

‏ژاپن‏

‏9068‏

‏10973‏

‏19467‏

‏23265‏

‏23046‏

‏17163‏

‏148‏

‏5‏

‏بنگلادش‏

‏179‏

‏174‏

‏189‏

‏199‏

‏217‏

‏192‏

‏1‏

‏6‏

‏نروژ‏

‏14125‏

‏14010‏

‏20063‏

‏21409‏

‏21651‏

‏18252‏

‏95‏

‏7‏

‏تانزانیا‏

‏272‏

‏303‏

‏141‏

‏130‏

‏107‏

‏190‏

‏1‏

‏8‏

‏فنلاند‏

‏10803‏

‏11023‏

‏18023‏

‏21234‏

‏23211‏

‏16858‏

‏89‏

‏9‏

‏چین‏

‏252‏

‏230‏

‏235‏

‏293‏

‏313‏

‏265‏

‏1‏

‏10‏

‏آمریکا‏

‏11804‏

‏16581‏

‏18292‏

‏19596‏

‏20749‏

‏17404‏

‏67‏

‏11‏

‏پاکستان‏

‏333‏

‏317‏

‏354‏

‏378‏

‏361‏

‏349‏

‏1‏

‏12‏

‏قطر‏

‏34078‏

‏20579‏

‏16841‏

‏16968‏

‏19068‏

‏21507‏

‏62‏

‏13‏

‏هند‏

‏251‏

‏276‏

‏319‏

‏344‏

‏326‏

‏303‏

‏1‏

‏14‏

‏دانمارک‏

‏12943‏

‏11331‏

‏19951‏

‏21049‏

‏20402‏

‏17135‏

‏57‏

‏15‏

‏سودان‏

‏418‏

‏283‏

‏322‏

‏264‏

‏320‏

‏321‏

‏1‏

‏16‏

‏کانادا‏

‏10949‏

‏13682‏

‏16258‏

‏19111‏

‏20462‏

‏16092‏

‏50‏

‏17‏

‏غنا‏

‏446‏

‏494‏

‏354‏

‏370‏

‏353‏

‏403‏

‏1‏

‏18‏

‏آلمان غربی‏

‏13213‏

‏10189‏

‏18243‏

‏19162‏

‏19202‏

‏16002‏

‏40‏

‏19‏

‏نیجریه‏

‏1125‏

‏738‏

‏216‏

‏230‏

‏157‏

‏493‏

‏1‏

‏20‏

‏سوئد‏

‏15026‏

‏12050‏

‏19303‏

‏21653‏

‏22703‏

‏18153‏

‏37‏

‏میانگین میزان و نسبت درآمد سرانۀ‏

‏276‏

‏1‏

‏فقیرترین و غنی ترین کشورهای جهان‏

‏18080‏

‏65‏

‏جدول شمارۀ 1‏

‏مقایسۀ درآمد سرانۀ برخی از فقیرترین و غنی ترین کشورهای جهان به ‏‎$‎

‏ ‏

‏منبع: داده های مربوط به درآمد سرانه از سالنامۀ آماری کشور (مرکز آمار ایران / 1370) استخراج‏‎ ‎‏شده و پس از انجام محاسبات لازم به صورت جدول بالا تنظیم شده است.‏

‏ ‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 461

‏با آنکه بیش از 6 قرن از رنسانس (20ـ14)، و نزدیک به سه قرن از انقلاب صنعتی‏‎ ‎‏(20ـ18) می گذرد، اما هنوز از مجموع 191 کشور جهان، تنها 32 کشور با حدود 24%‏‎ ‎‏جمعیت دنیا در بالای خط فقر قرار دارند، یعنی حدود 76% جمعیت جهان با فقر دست‏‎ ‎‏به گریبانند. در نخستین نگاه به جغرافیای اقتصادی جهان، مهمترین و بارزترین نکته ای‏‎ ‎‏که توجه انسان را به خود جلب می کند وسعت جغرافیای نابرابری و شکاف عمیق و‏‎ ‎‏گسترده میان شمال و جنوب است. براستی کدام وجدان بیدار می تواند کمترین درآمد‏‎ ‎‏سرانۀ یکی از فقیرترین کشورهای آفریقایی (زئیر) را که 102 ‏‎$‎‏ در سال 1989 بود با‏‎ ‎‏بیشترین درآمد سرانۀ یکی از غنی ترین کشورهای اروپایی (سوئیس) که 270 برابر کشور‏‎ ‎‏فقیر (یعنی معادل 27497 ‏‎$‎‏ در همان سال) است، مقایسه کند و نسبت به عمق فاجعه‏‎ ‎‏متأثر نشود؟!!!‏

‏آیا براستی جنوب با آنهمه منابع مادی، معنوی و انسانی، مستحق چنین وضعی‏‎ ‎‏است؟ اگر نه؛ پس مسئول این نابسامانی، عدم توازن و ظلم فاحش بین المللی کیست؟‏

‏پاسخ این پرسش را به قلم یکی از بزرگترین شخصیتها و نظریه پردازان سیاسی‏‎ ‎‏آمریکا، یعنی ساموئل هانتینگتون (استاد کرسی علوم سیاسی دانشگاه هاروارد و‏‎ ‎‏تئوریسین نظریۀ برخورد تمدنها) مرور می کنیم:‏

«غرب نهادهای سیاسی و امنیتی بین المللی را تحت سیطرۀ خود دارد و همراه ژاپن‎ ‎نهادهای اقتصادی بین المللی را کنترل می کند... تصمیماتی که در شورای امنیت‎ ‎سازمان ملل یا در صندوق بین المللی پول گرفته می شود و منعکس کنندۀ منافع‎ ‎غرب است، به عنوان خواسته های جامعۀ جهانی به دنیا عرضه می شود. اصطلاح‎ ‎بسیار متداول «جامعۀ جهانی» به یک اسم جمع بی معنا بدل شده و جایگزین «جهان‎ ‎آزاد» گردیده است تا به کارهایی که منافع ایالات متحده و دیگر قدرتهای غربی را‎ ‎تأمین می کند، مشروعیت جهانی ببخشد. غرب از طریق صندوق بین المللی پول و‎ ‎دیگر نهادهای اقتصادی بین المللی منافع اقتصادی خود را دنبال و آن دسته از‎ ‎سیاستهای اقتصادی را که مناسب می داند بر دیگر ملتها تحمیل می کند... در واقع‎ ‎غرب از نهادهای بین المللی، قدرت نظامی و منافع اقتصادی برای اداره کردن جهان‎ ‎به شیوه ای که سلطۀ غرب حفظ شود، منافع غرب تأمین گردد و ارزشهای سیاسی و‎ ‎اقتصادی غرب فراگیر شود، بهره می گیرد.19


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 462

‏از جمله حقایق تلخی که جدول شمارۀ 1، علاوه بر وسعت و عمق جغرافیای فقر و‏‎ ‎‏نابرابری به ما نشان می دهد این است که درآمد سرانۀ تمامی کشورهای فقیر، دائماً رو به‏‎ ‎‏کاهش، و درآمد سرانۀ کشورهای غنی و صنعتی پیوسته رو به افزایش بوده است. روند‏‎ ‎‏تشدید شکاف میان شمال و جنوب به گونه ای است که حتی درآمد سرانۀ کشورهای‏‎ ‎‏ثروتمند نفت خیز جنوب نیز دائماً رو به کاهش است.‏

‏ ‏

ردیف

کشور

1980

1989

میزان کاهش

درصدکاهش

‏1‏

‏عربستان‏

‏12372‏

‏5606‏

‏6766-‏

‏55%-‏

‏2‏

‏قطر‏

‏34078‏

‏19068‏

‏15010-‏

‏50%-‏

‏3‏

‏امارات عربی‏

‏29162‏

‏17497‏

‏11665-‏

‏46%-‏

‏4‏

‏کویت‏

‏20889‏

‏11430‏

‏9459-‏

‏45%-‏

‏میانگین‏

‏10725-‏

‏49%-‏

‏جدول شماره 2-  سیر نزولی درآمد سرانۀ ثروتمندترین کشورهای نفت خیز جنوب به ‏‎$‎

‏ ‏

‏و این در حالی است که کشورهای صنعتی جهان در همان فاصلۀ زمانی، از رشد‏‎ ‎‏38% تا 154% برخوردار بوده اند:‏

‏ ‏

ردیف

کشور

1980

1989

میزان افزایش

درصدافزایش

‏1‏

‏ژاپن‏

‏9068‏

‏23046‏

‏13978+‏

‏154%+‏

‏2‏

‏فنلاند‏

‏10803‏

‏23211‏

‏12400+‏

‏115%+‏

‏3‏

‏کانادا‏

‏10949‏

‏20462‏

‏9513+‏

‏87%+‏

‏4‏

‏آمریکا‏

‏11804‏

‏20749‏

‏8954+‏

‏76%+‏

‏5‏

‏سوئیس‏

‏16081‏

‏27497‏

‏11416+‏

‏71%+‏

‏6‏

‏دانمارک‏

‏12943‏

‏20402‏

‏7459+‏

‏58%+‏

‏7‏

‏انگلیس‏

‏9493‏

‏14752‏

‏5259+‏

‏55%+‏

‏8‏

‏نروژ‏

‏14125‏

‏21651‏

‏7526+‏

‏53%+‏

‏9‏

‏سوئد‏

‏15026‏

‏22703‏

‏7677+‏

‏51%+‏

‏10‏

‏آلمان‏

‏13213‏

‏19202‏

‏5989+‏

‏45%+‏

‏11‏

‏فرانسه‏

‏12333‏

‏17071‏

‏4738+‏

‏38%+‏

‏میانگین‏

‏8628+‏

‏73%+‏

‏جدول شماره 3- سیر صعودی درآمد سرانۀ ثروتمندترین کشورهای صنعتی جهان به ‏‎$‎

‏ ‏

‏با کمال تأسف، با آنکه حدود نیم قرن از تأسیس سازمانهای گوناگون بین المللی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 463

‏می گذرد، اما نه تنها مشکلات بشری حل نشده، بلکه بر دامنه و عمق آن نیز افزوده شده‏‎ ‎‏است.‏

‏به عبارت دیگر نه تنها جهانِ مدعی عقلانیت و علمانیت و حقوق بشر، شکمهای‏‎ ‎‏گرسنه را سیر نکرده، بلکه به خاطر توسعه و گسترش درآمد تسلیحاتی خود در فاصلۀ‏‎ ‎‏حدود نیم قرن اخیر، بیش از صد و پنجاه جنگ خانمانسوز را نیز به طور مستقیم یا غیر‏‎ ‎‏مستقیم هدایت و رهبری کرده است؛ که در نتیجه، بیش از بیست میلیون تلفات انسانی‏‎ ‎‏برای پابرهنگان تاریخ و مستضعفان جهان به ارمغان آورده است.‏20

‏با توجه به حاکمیت روح سلطه بر رهبران غرب و بحرانهای گسترده و عمیق در درون‏‎ ‎‏تمدن مادی غرب است که حضرت امام‏‏(س)‏‏ در پیام تاریخی و بسیار عمیق خود آقای‏‎ ‎‏گورباچف را از غلتیدن در دام باغ سبز لیبرالیسم برحذر می دارد.‏

‏امید آنکه با توجه به آنچه گذشت، اینک عمق هشدار حضرت امام‏‏(س)‏‏ به گورباچف‏‎ ‎‏و تمامی کسانی که هنوز گمان می کنند در غرب خبری هست، بیش از پیش هویدا شده‏‎ ‎‏باشد.‏

‏البته یادآوری یک نکته در این فراز از بحث ضروری است؛ و آن اینکه: نقد غرب‏‎ ‎‏هیچگاه به معنای نفی و نادیده انگاشتن ابعاد مثبت آن نیست. چنانکه حضرت امام‏‏(س)‏‎ ‎‏نیز به صورت کاملاً مختصر و مفید در مناسبتهای گوناگون به این نکتۀ مهم که غفلت از‏‎ ‎‏آن می تواند منجر به تحجر و جمود شود، اشاره کرده اند:‏

«ما تمدن غرب را قبول داریم؛ لکن مفاسدش را نمی پذیریم.»21

‏ناگفته پیداست: وقتی سخن از «مفاسد» به میان می آید، اعم از مفاسد اعتقادی،‏‎ ‎‏اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، و... است.‏

‏ ‏

4ـ ارزیابی نظریۀ «جمهوری اسلامی»

‏بر اساس چنین درکی از نارساییهای مارکسیسم و لیبرالیسم است که بسیاری از‏‎ ‎‏روشنفکران آزاداندیش جهان، سالها است که شعار بازگشت به خویش را مطرح کرده اند.‏

‏اما، پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است: مراد از خویشتن چیست؟ کدام‏‎ ‎‏خویشتن؟ خویشتن شرقی در برابر خویشتن غربی؟ خویشتن آسیایی در برابر خویشتن‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 464

‏اروپایی و آمریکایی؟ خویشتن ملی (چنانکه ناسیونالیستها معتقدند)؟ خویشتن نژادی‏‎ ‎‏(چنانکه هیتلر تبلیغ می کرد)؟ خویشتن ایدئولوژیک (چنانکه مارکسیستها در پی آن‏‎ ‎‏بودند)؟ خویشتن مکتبی، مانند خویشتن اسلامی و کنفوسیوسی در برابر خویشتن‏‎ ‎‏مسیحی و یهودی (چنانکه در نظریۀ برخورد تمدنها توسط هانتینگتون مطرح شده‏‎ ‎‏است)؟ یا خویشتن فطری؟‏

‏حضرت امام‏‏(س)‏‏ از میان تمامی این خویشتنها، تنها به خویشتن فطرت معتقد بود و‏‎ ‎‏بس. حتی اگر بر دین مبین اسلام پای می فشرد به خاطر هماهنگی آن با فطرت بود.‏

4ـ1ـ فطرت چیست؟

‏فطرت چیزی جز ساختار وجودی انسان نیست و چون ساختار وجودی انسان، مبتنی‏‎ ‎‏بر دو بعد مادی و معنوی است؛ لذا مدنیتهای تک بعدی (مانند مادیگرایی صرف‏‎ ‎‏ماتریالیسم یا معنویت گرایی صرف بودیسم) نمی توانند هماهنگ با فطرت و پاسخگوی‏‎ ‎‏نیازهای آن باشند.‏

‏چنانکه سوروکین و بسیاری از منتقدان تمدن غرب نیز به همین نتیجه رسیده اند؛ ویل‏‎ ‎‏دورانت در همین زمینه می گوید: ‏

«ضرر و خسرانی که متوجه مدارس و دانشگاههای ما شده است، بیشتر از نظریۀ‎ ‎تربیتی اسپنسر است که تربیت را سازگار کردن انسان با محیط خود تعریف کرده‎ ‎است. این تعریف، مرده و مکانیکی است و از فلسفۀ برتری مکانیک برخاسته است‎ ‎و هر ذهن و روح خلاق از آن متنفر است. نتیجه، این شده که مدارس ما از علوم‎ ‎نظری و مکانیکی پر شده است؛ و از موضوعات ادبیات و فلسفه و هنر که به قول‎ ‎خودشان بی فایده است، خالی مانده است. تربیتی که فقط علمی باشد محصولش‎ ‎جز ابزار چیزی نیست؛ شخص را از زیبایی بیگانه می سازد و او را از حکمت جدا‎ ‎می کند. برای دنیا بهتر آن بود که اسپنسر کتابی نمی نوشت.»22

4ـ2ـ بحران و ضرورت معنویت 

‏به هر حال امروزه «در کشورهای غربی یک جریان اصیل و ریشه دار و دامنگستر‏‎ ‎‏فرهنگی پاگرفته و ظهور یافته است که معمولاً از آن با نام سنت گرایی (‏‎Traditionalism‎‏) یاد‏‎ ‎‏می شود. اندیشمندان و فرزانگان بزرگی همچون فریتهوف شووان، رنه گنون، تیتوس،‏‎ ‎‏بورکهارت، هیوستون اسمیت، هانری کربن، آن ماری شیمل، رادها کریشنان،‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 465

‏کوماراسوامی، ویوکاناندا، سوزوکی، گابریل مارسل، روژه گارودی و دهها و صدها‏‎ ‎‏متفکر و صاحب نظر دیگر از طلایه داران و پیشتازان این نهضت عظیم فکری و حرکت‏‎ ‎‏فرهنگی اند. این متفکران درد اصلی بشر امروز را درد بی ایمانی، فقدان معنویت و دوری‏‎ ‎‏از تعهد و اخلاق و ارزشهای الهی و قدسی می دانند. خلأ معنا (‏‎Meaninglessness‎‏) که در‏‎ ‎‏غرب بیداد می کند و قربانی می گیرد و تبدیل شدن انسان به شئ و کالا (‏‎Objectigication‎‏=‏‎ ‎‏شئ وارگی یا شئ شدن انسان) و از دست رفتن هدف و معنای زندگی و خلأ فقدان یک‏‎ ‎‏نظام ارزشی (‏‎Value System‎‏) که انسان غربی با آن رویاروست، این متفکران را به تأمل‏‎ ‎‏جدی برانگیخته است، لذا آنان علی رغم اختلافات فراوان، بر این نکته اتفاق دارند که:‏‎ ‎‏آن کبوتر پریده ز دلها ایمان است.»‏23

‏به همین جهت، حضرت امام‏‏(س)‏‏ مشکل اصلی مدنیت مبتنی بر ماتریالیسم را یک‏‎ ‎‏چیز می دانست و آن پشت کردن به معنویت بود: ‏

«با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین‎ ‎درد جامعۀ بشری در غرب و شرق است به در آورد.»24 

‏و راه درمان را نیز در بازگشت به فطرت توحیدی می جست:‏

«جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد: مشکل اصلی کشور شما مسألۀ‎ ‎مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان‎ ‎مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی‎ ‎شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.»25

‏البته این تنها امام نیست که حامل چنین منطقی است؛ بلکه فرزانگان و فرهیختگان‏‎ ‎‏بسیاری در طول تاریخ اندیشۀ بشری ظهور کرده اند که با ایشان همدل و همنوا بوده اند:‏

‏فرانسیس بیکن می گوید: ‏

«فقط یک فلسفۀ سطحی ممکن است ذهن بشری را به سوی الحاد فراخواند؛‎ ‎ولی فلسفۀ عمیق آن است که انسان را به دین متوجه سازد.»26

‏بلز پاسکال می گوید:‏

«تنها دین می تواند معنایی به زندگی بخشد و فضیلت آدمی را مسلم دارد. بدون‎ ‎ایمان دینی ما بیش از هر حال دچار حرمان روحی می شویم و در ورطۀ بیهودگی‎ ‎هلاکت بخش فرو می رویم.»27

‏جورج سارتن می گوید:‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 466

«هنر زیبایی را آشکار می سازد و همین مایۀ شادی زندگی می شود. دین محبت‎ ‎می آورد و موسیقی زندگی است. علم با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایۀ‎ ‎هوشیاری نوع بشر می شود. به هر سۀ اینها نیازمندیم، هم به هنر، هم به دین، هم به‎ ‎علم.»28

‏اریک فروم می گوید:‏

«هیچکس نیست که نسبت به دینی نیازمند نباشد.... مسأله بر سر این نیست که‎ ‎انسان دین دارد یا ندارد بلکه این است که کدام دین را دارد.»29

‏به راستی آیا آنچه را که این اندیشمندان با پای فطرت به آن راه یافته اند در پیام‏‎ ‎‏حیاتبخش و روح افزای حضرت دوست نمی توان ملاحظه کرد که:‏

«الا بذکر الله تطمئن القلوب»30

‏زیرا:‏

«فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله »31

‏از آنجا که حضرت امام‏‏(س)‏‏ دین مبین اسلام را هماهنگ با فطرت و نیازهای مادی و‏‎ ‎‏معنوی انسان، جامعه و تاریخ یافته بود، از سر دلسوزی و احساس مسئولیت، به‏‎ ‎‏فطرتهای خواب آلوده و غفلت زده هشدار می داد که:‏

«اسلام برای شما و برای همۀ بشر و همۀ توده های عالم تحفه آورده است.»32

‏«اسلام غمخوار همه است. اسلام غمخوار بشر است.... اسلام آمده است که‏‎ ‎‏بشر را از این اعوجاجها و از این انحرافها و از این اموری که برای خود بشر تباهی‏‎ ‎‏می آورد نجات بدهد.»‏33

‏«اسلام همه چیز دارد. اسلام هم دنیا دارد، هم آخرت. اسلام همۀ بعدها را نظر‏‎ ‎‏به آن دارد. حکومت اسلامی مثل حکومتهای دیگر نیست که فقط به یک بعد نظر‏‎ ‎‏داشته باشند. حکومت اسلامی حکومتی است که همه اگر ان شاءالله پیاده بشود،‏‎ ‎‏ان شاءالله چنانچه موفق شود... سعادت دنیا و آخرت ملتها را ضمانت کرده است و‏‎ ‎‏می کند.»‏34

‏«هان ای مسلمانان جهان! و ای مستضعفان گیتی! آن نظام که برای شما، برای‏‎ ‎‏رشد و تکامل شما، برای سعادت دنیا و آخرت شما، برای رفع ظلم و خونخواری و‏‎ ‎‏چپاولگری از مظلومان جهان و برای تربیت و تعلیم انسانی و برای آزادی و‏‎ ‎‏استقلال کشورهای شما از جانب خداوند متعال بنا شده، نظامهای الهی است که‏‎ ‎‏بالاترین آنها نظام اسلامی است.»‏35


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 467

‏خوشبختانه امروز دعوت الهی ـ انسانی حضرت امام‏‏(س)‏‏ جهانی شده و تا قلب‏‎ ‎‏فرهنگ و تمدن پوشالی ماتریالیسم غرب نفوذ کرده است؛ تا آنجا که لوئیس فراخان‏‎ ‎‏(رهبر جنبش امت اسلام در آمریکا) این نفوذ الهی و تاریخی را که یادآور نفوذ صدر‏‎ ‎‏اسلام است، چنین توصیف می کند:‏

«اسلام تنها دینی است که می تواند انسان را از مادیات باز دارد. و اسلام است‎ ‎که می تواند مرزهای جغرافیایی را که بین ملل مختلف است بردارد. و اسلام، امروز‎ ‎در آمریکا سریعترین دین از لحاظ گسترش می باشد. و اسلام در آمریکا گسترش‎ ‎می یابد همانطور که آتش درخت خشک و پوسیده را دربر می گیرد.»36

‏و چنین است که هانتینگتون، تئوریسین نظریۀ برخورد تمدنها و همفکرانش قرن‏‎ ‎‏بیست و یکم را قرن رویارویی دو تمدن اسلامی و غربی می دانند.‏

‏گراهام فولر (متخصص ارشد سابق امور خاور میانۀ سازمان سیا و کارشناس برجستۀ‏‎ ‎‏مرکز مطالعات راند) می گوید:‏

«جهان در ورطۀ یک بحران فرهنگی بی سابقه گرفتار شده است. فرضیات برتری‎ ‎فرهنگی غرب، بویژه در دامن دو پیکرۀ فرهنگی اسلام و تمدن کنفوسیوسی به‎ ‎شدت مورد حمله قرار گرفته است. چنانچه سایر نقاط جهان که نوعاً از سوی غرب،‎ ‎بی ارتباط با منافع غرب تلقی می شوند، در جستجوی ایفای نقش بارزتری در صحنۀ‎ ‎مسایل بین المللی باشند، این دو جریان خفی می توانند به خصومتهای اقتصادی،‎ ‎سیاسی و حتی نظامی تبدیل شوند.»37

‏اما آقای هانتیگتون و طرفدارانش خوب است بدانند که اسلام در عین قدرت، به هیچ‏‎ ‎‏وجه مروج خصومت نیست؛ زیرا دینِ فطرت است و بهترین سلاح آن منطق و عطوفت و‏‎ ‎‏خیرخواهی دنیوی و اخروی است؛ لذا بدون توسل به ابزار خشونت، براحتی می تواند‏‎ ‎‏قلبها را فتح کند و از درون موجب تحول جوامع شود؛ چنانکه در صدر اسلام نیز دو‏‎ ‎‏امپراطوری بزرگ ایران و روم را با همین روش تحت تأثیر گسترده و عمیق خود قرار داد.‏‎ ‎‏توجیه مغزها و تسخیر قلبها بزرگترین و کارآمدترین سلاح دین مبین اسلام است و در‏‎ ‎‏برابر آن هیچ سلاحی یارای مقاومت ندارد.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 468

5ـ ارزیابی «عملکرد جمهوری اسلامی»

‏و اما چند جمله ای هم در راستای پاسخ به پرسش دوم مبنی بر اینکه:‏

‏آیا تأخیر در تحقق شعارهای انقلاب اسلامی خود بهترین دلیل بر ناتوانی دین در‏‎ ‎‏ادارۀ جوامع نیست؟‏

‏از آنجا که پاسخ به این پرسش اساسی مستلزم مقالۀ دیگری است لذا به ذکر چند‏‎ ‎‏نکتۀ اساسی بسنده می شود:‏

اولاً:‏ تحقق شعارهای اجتماعی در تمامی نظامها سالیانی دراز به طول می انجامد. به‏‎ ‎‏عنوان مثال پیشرفتهای نسبی غرب، محصول بیش از هفت قرن‏38‏ تلاش طاقت فرسا و‏‎ ‎‏همه جانبۀ هزاران اندیشمند و میلیونها انسان است. در حالی که اگر مبدأ انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏را 15 خرداد 42 بگیریم، تا امروز تنها کمتر از چهار دهه از آغاز تجدید حیات اسلامی‏‎ ‎‏می گذرد.‏

ثانیاً:‏ اگر نسبت پیشرفتهای حاصل در این چهار دهه را با نسبت پیشرفتهای غرب در‏‎ ‎‏همان فاصلۀ زمانی بسنجیم، نه تنها پیشرفت قابل توجهی است، اساساً چه بسا قابل‏‎ ‎‏مقایسه نباشد. به عنوان مثال می توان گفت مهمترین دستاورد اندیشه سیاسی اجتماعی‏‎ ‎‏اسلام در این دوره دستیابی به کانون قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم پیشین است.‏

‏حال اگر انقلاب کبیر فرانسه و نظام برخاسته از آن را نقطۀ عطف و برجسته ترین‏‎ ‎‏محصول رنسانس تلقی کنیم؛ این پیروزی در سال 1789 م، یعنی 512 سال پس از مبدأ‏‎ ‎‏رنسانس به دست آمد که در مقایسه با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 که با‏‎ ‎‏دستگیری و تبعید حضرت امام‏‏(س)‏‏، تنها 15 سال فاصله دارد، به هیچ وجه قابل مقایسه‏‎ ‎‏نیست. اگر بخواهیم نقاط مثبت و پیروزیهای داخلی، منطقه ای و جهانی انقلاب و نظام را‏‎ ‎‏فهرست وار بیان کنیم، بی شک فهرست بلندی از افتخارات این ملت بزرگ به وجود‏‎ ‎‏خواهد آمد که از حوصلۀ این بحث خارج است.‏

‏البته در کنار فهرست بلند افتخارات، فهرست بلندی از ندانم کاریها، سوء استفاده ها،‏‎ ‎‏کج اندیشیها، سوء مدیریتها و غیره نیز وجود دارد که آن نیز از حوصلۀ این مقال خارج‏‎ ‎‏است؛ اما نکته اینجا است که زیبائیهای انقلاب و نظام، اصل است و زشتیهای آن فرع.‏‎ ‎‏زیرا بنیاد این انقلاب بر نور است نه ظلمت. درک این نکتۀ ظریف و اساسی باعث‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 469

‏می شود تا نیروهای آرمانجو به جای آنکه با مشاهدۀ زشتیها و پلیدیها دچار یأس و‏‎ ‎‏حرمان شوند، بیشتر احساس مسئولیت کنند و برای نجات نور از دام و دامن ظلمتی که‏‎ ‎‏عارض تمامی نهضتهای الهی و انسانی بوده است، بیش از پیش تلاش نمایند. ‏

‏عزیزان! نباید فراموش کرد که:‏

«إنّ الله یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل»

‏یعنی سنت الهی بر آنست تا روز به تدریج شب شود و شب نیز آهسته، آهسته روز‏‎ ‎‏گردد. به عبارت دیگر تحول از ظلمت به نور، امری تدریجی است؛ چنانکه تحول از نور‏‎ ‎‏به ظلمت نیز چنین است جنگ میان نیروهای یزدانی و اهریمنی یک جنگ تاریخی است‏‎ ‎‏و ریشۀ این جنگ در درون خود ما است. بنابراین، هر چه ما خود را بهتر و بیشتر‏‎ ‎‏بشناسیم و بسازیم و در صحنۀ مسئولیتهای اجتماعی، هشیارانه تر و مخلصانه تر قدم‏‎ ‎‏برداریم در واقع انقلاب، نظام و تاریخ را یک قدم به جلو هدایت کرده ایم. چنانکه‏‎ ‎‏خداوند متعال می فرماید:‏

«إنّ الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»

‏یعنی خداوند حال و وضع هیچ قومی را دگرگون نمی کند مگر آنکه آنها در جان خود‏‎ ‎‏تحولی ایجاد کنند؛ البته جان که دیگر شد، جهان هم دیگر خواهد شد ان شاءالله .‏

‏پس از پیروزی انقلاب، مرحله تثبیت نظام جمهوری اسلامی آغاز گردید. از آنجا که‏‎ ‎‏این مرحله از اهمیت و حساسیت فراوانی برخوردار است وظیفه هر ایرانی است که با‏‎ ‎‏جدیت، تلاش و از خودگذشتگی به تحکیم مبانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دولت‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی بپردازد.‏

‏ثالثاً به فرض آنکه حکومت جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن در تحقق‏‎ ‎‏آرمانهای بلند انقلاب و امام راحل ناتوان یا حتی مغرض بوده باشند، آیا بخاطر ناتوانی یا‏‎ ‎‏غرض ورزیهای عوامل نفوذی و فرصت طلب می توان از اصل آرمانها چشم پوشی‏‎ ‎‏کرد؟!!!‏

‏ ‏

6ـ برای پاسدارای از آرمانهای امام راحل چه باید کرد؟

‏در اینجا پرسشی مطرح می شود و آن اینکه:‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 470

‏نیروهای آرمانی چگونه می توانند به رسالت پاسداری و تعمیق انقلاب و ارزشهای‏‎ ‎‏آن عمل کنند؟‏

‏هر چند پاسخ این پرسش بنیادین نیز نیاز به فرصتی دیگر دارد؛ اما به عنوان حسن‏‎ ‎‏ختام به چند نکتۀ اساسی اشاره می شود.‏

1ـ6ـ ضرورت شناخت علمی و سیستمی جهان و جهان بینی امام:‏ نخستین گام در‏‎ ‎‏راستای پاسداری از آرمانهای بلند امام راحل، شناخت جهان و نوع نگرش امام به عالم و‏‎ ‎‏آدم است. با شناخت جهان به درک ضرورتها، نیازها و بن بستها نایل می شویم؛ و با‏‎ ‎‏شناخت خط امام، هم به عمق دیدگاههای آسیب شناختی این انسان الهی و بزرگ پی‏‎ ‎‏می بریم و هم با ارزش راهکارهای اصلاحی و درمانی او بیشتر آشنا می شویم. البته اگر‏‎ ‎‏شناخت جهان و خط امام برای نسل دوم انقلاب و تمامی کسانی که دوستدار آرمانهای‏‎ ‎‏پیر خمین هستند واجب است، بی شک شناخت هر چه بیشتر و دقیق تر آن برای نیروهای‏‎ ‎‏انقلاب، بویژه مسئولان در تمامی رده های نظام، واجب تر است. زیرا کارهای امروز‏‎ ‎‏مسئولان نظام به حساب حضرت امام‏‏(س) ‏‏نوشته می شود؛ لذا اگر خدای ناکرده اشتباه و‏‎ ‎‏خطایی در گوشه ای از این نظام رخ دهد، در واقع جایگاه امام و آرمانهای آن مرد الهی و‏‎ ‎‏بزرگ تضعیف شده است.‏

‏نکتۀ بسیار مهم دیگر که لازم است بنیانگذاران انقلاب و مسئولان و علاقمندان به‏‎ ‎‏نظام برخاسته از آن، توجهی جدی، عیمق و مسئولانه بدان مبذول دارند این است که با‏‎ ‎‏توجه به: ‏

‏ـ نیاز دنیای کنونی به یک مکتب جامع و فراگیر مادی و معنوی؛ ‏

‏ـ توان و ظرفیت بسیار بالای دین مبین اسلام به عنوان تأمین کنندۀ نیازهای مادی و‏‎ ‎‏معنوی انسان؛‏

‏ـ پیوند عمیق میان نظام سیاسی ایران و دین مبین اسلام؛‏

‏رسالت انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن بسیار فراتر از یک تحول ملی یا فراملی‏‎ ‎‏(در سطح جهان اسلام) است. در حقیقت جامعه جهانیِ امروز و تمامی افراد بشر در‏‎ ‎‏آینده به تعالیم اسلام محتاج اند. ‏

‏درک این شرایط استثنایی که در طول تاریخ، کم نظیر یا حتی بی نظیر بوده است؛‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 471

‏مسئولیت بسیار سنگینی را متوجه تمام کسانی می کند که به عنوان بنیانگذاران، کارگزاران‏‎ ‎‏و حامیان انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن شناخته شده اند. زیرا جهان، امروز اسلام‏‎ ‎‏را بر اساس گفتار، نوشتار و رفتار ما می شناسد. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران،‏‎ ‎‏امروز نقش مبلغ اسلام را در سطح جهان و تاریخ معاصر ایفا می کند. حال، اگر این مبلغ‏‎ ‎‏بتواند چهرۀ حقیقی دین مبین اسلام را که چهره ای متعالی و انسانی است به صورت‏‎ ‎‏صحیح به گمگشتگان طریق سلامت و سعادت نشان دهد، بی شک مردم جهان، فوج‏‎ ‎‏فوج به آن روی خواهند آورد؛ و اگر خدای ناکرده، چهره ای که به نام دین از طرف‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران عرضه می شود؛ چهره ای بی منطق، خشن و مخدوش باشد؛ نه‏‎ ‎‏تنها این فرصت گرانبها و تاریخی از دست خواهد رفت؛ که حتی مسئولیت اخروی آن نیز‏‎ ‎‏متوجه منتسبان نظام (اعم از مسئولان و مردم) خواهد بود.‏

‏برای آنکه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بتواند چهره حقیقی اسلام را به‏‎ ‎‏جهانیان نشان دهد، توجه به اصول زیر ضروری است:‏

1ـ ضرورت پرهیز از ارایۀ اسلام وارونه

‏همه مردم و مسئولین نظام جمهوری اسلام باید توجه داشته باشند که در شرایط‏‎ ‎‏کنونی، دین اسلام به عنوان یک امانت الهی در اختیار آنها قرار دارد. باید تلاش کرد از‏‎ ‎‏این ودیعه الهی تصویری زیبا، دلنشین و انسانی به دنیا ارایه شود. این بیان ترجمان‏‎ ‎‏خواست و اراده امام خمینی‏‏(س)‏‏ است، آنجا که می گوید: ‏

«من از همه، از همۀ کمیته ها، از پاسدارها، از همۀ معممین، از همۀ اهل منبر، از‎ ‎همۀ اهل محراب، از همۀ مسلمانها عاجزانه با کمال عجز و تواضع استدعا می کنم که‎ ‎این اسلامی که الآن به دست شما افتاده است وارونه نشانش ندهید؛ همانطور که‎ ‎هست عرضه کنید. اگر اسلام ‏[‏را‏]‏ همانطور که هست عرضه کنید؛ دنیا قبول می کند؛‎ ‎متاع خوبی است. اما اگر چنانچه امروز خدای نخواسته ما یک جور عمل کنیم که‎ ‎این عمل، اسباب این بشود که بگویند: اسلام اینطوری است!!! بزرگترین خیانت را‎ ‎ما به اسلام کرده ایم.»39

‏بنابراین دین مبین اسلام را همان گونه که هست باید عرضه کرد، اما این عرضۀ‏‎ ‎‏صحیح خود تابعی از سه متغیر است:‏

الف ـ شناخت صحیح؛


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 472

ب ـ تبیین صحیح؛

‏ج ـ اجرای صحیح؛‏

‏با کمال تأسف باید اعتراف کرد که ما در تمام این زمینه ها دارای نارسایی های جدی‏‎ ‎‏هستیم، لذا اگر بخواهیم در حفظ این امانت بزرگ الهی به صورت درست عمل کنیم،‏‎ ‎‏لازمست نظامهای پنجگانۀ پژوهش، آموزش، پرورش، تبلیغ و اجرای دین را به طور‏‎ ‎‏مستمر اصلاح و بازسازی کنیم.‏

2ـ ضرورت رعایت اصل تدریج و تدرج در تبلیغ و اجرای دین 

‏هدف همۀ تبلیغ ها ایجاد تحول در مخاطب است؛ اما مبلغان و مجریان دین باید‏‎ ‎‏توجه کنند که «تحول» امری تدریجی، زمان بر و طاقت فرسا است نه دفعی، سریع و‏‎ ‎‏آسان؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ‏إن الله یولج اللیل فی النهار و یولج‎ ‎النهار فی اللیل ‏در واقع همانطور که در عالم طبیعت شب به تدریج تبدیل به روز می شود،‏‎ ‎‏در حوزۀ جامعه و فرد نیز ضد ارزشها کم کم به ارزشها تحول می یابند. یکی از ویژگیهای‏‎ ‎‏حضرت امام‏‏(س) ‏‏رعایت جدی و دقیق همین اصل بود. لذا ایشان بسیار سعی می کرد تا از‏‎ ‎‏بیان، رفتار و موضعگیریهایش هیچگاه بوی تحمیل و زورگویی به مشام جان نرسد:‏‎ ‎لااکراه فی الدین‏. به عنوان مثال با آنکه ایشان ولایت فقیه را هدیه ای الهی و بزرگترین‏‎ ‎‏دستاورد انقلاب می دانست و حقوق آن را برتر از آنچه که در قانون اساسی تصویب شده‏‎ ‎‏است می دانست، اما با تمام این احوال می فرمود:‏

«این ‏[‏ولایت فقیه‏]‏ را قرارش دادند با آن همه قیودی که همه اش قیود یک چیزی‎ ‎بوده است... و ما هم تابعیم؛ لکن مسأله این نیست؛ مسأله بالاتر از این است؛ اما‎ ‎خوب البته ملت یک چیزی را که خواستند ما همه تابع او هستیم.»40

‏با آنکه حضرت امام‏‏(س)‏‏ در زمینۀ ارزشها، بویژه ارزشهای الهی به هیچ وجه اهل‏‎ ‎‏معامله و سازش نبود، اما چون می دانست که تعلیم و تربیت، در حوزۀ فرد و جامعه،‏‎ ‎‏امری تدریجی است، کاملاً به آن توجه داشت. به عبارت دیگر سیرۀ حضرت امام‏‏(س)‏‏ در‏‎ ‎‏احیا و حاکمیت ارزشهای الهی، مبتنی بر روشنگری از طریق بیان حقایق بود ‏(یتلوا علیهم‎ ‎آیاته)؛‏ و در پرتو این روشنگری، جانها را به چالش می طلبید و در این چالش با نصایح‏‎ ‎‏مشفقانۀ خود جامعه را تزکیه می کرد ‏(و یزکیهم)‏؛ و پس از تزکیۀ جانها از پلیدیها و‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 473

‏طاغوت، کتاب و حکمت را به آنها می آموخت ‏(و یعلمهم الکتاب و الحکمه)؛‏ و در پرتو این‏‎ ‎‏تعالیم بلند بود که جانهای روشن و مسلح به کتاب و حکمت، خود قیام به قسط می کردند‏‎ ‎(لیقوم الناس بالقسط). ‏بله، کار انبیای عظام الهی و اوصیای ایشان اثارۀ دفائن عقول و‏‎ ‎‏شوراندن جانها از درون است نه به زنجیر کشیدن و تحمیل از برون.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پی نوشتها

‏1ـ البته کارکردهای دین و اندیشه های حضرت امام‏‏(س)‏‏، اعم از کارکرد معنوی است؛ اما از آنجا که‏‎ ‎‏مهمترین خلأ تمدن معاصر، خلأ معنویت است، لذا در این مقاله، بیشتر برکارکرد معنوی دین از دیدگاه امام‏‎ ‎‏تأکید شده است.‏

‏2ـ ‏صحیفه امام‏، ج 21، ص 67.‏

‏3ـ همان، ج 5، ص 198 ـ 204.‏

‏4ـ همان، ج 9، ص 59 ـ 60.‏

‏5ـ ‏اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی‏(س)‏‏، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏، چ 3،‏‎ ‎‏تابستان 1376، ص 26.‏

‏6ـ اشاره به تعبیرات حضرت امام‏‏(س)‏‏ در پیام به گورباچف.‏

‏7ـ ‏همان.

‏8ـ ‏صحیفه امام‏، ج 21، ص 66 ـ 69.‏

‏9ـ ‏کژراهه (خاطراتی از تاریخ حزب توده‏)، چ 4، تهران: مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر، 1373، ص‏‎ ‎‏314 ـ 315.‏

‏10ـ برای آگاهی از زندگی و اندیشۀ سوروکین ر.ک. به، ا. سوروکین، ‏نظریه های جامعه شناسی و‎ ‎فلسفه های نوین تاریخ،، ‏ترجمۀ اسدالله (امیر) نوروزی، چ 1، رشت: انتشارات حق شناس، 1377، مقدمه‏‎ ‎‏کتاب، ص 3ـ1.‏

11- Sorokin, P.A: Social and Cultural Dynamics, New York, 1937, Vol.III, P. 535

‏به نقل از: ‏خداوند دو کعبه‏، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ص 20 ـ 21.‏

‏12ـ ‏خداوند دو کعبه‏، ص 21.‏

‏13ـ همان، ص 13.‏

‏14ـ سوروکین پیشین، ص 3.‏

‏15ـ الوین و هایدی تافلر، ‏به سوی تمدن جدید.

‏16ـ یکی از مشاوران اقتصادی کلینتون.‏

‏17ـ لستر تارو، ‏رویارویی بزرگ‏، ترجمۀ عزیز کیاوند، نشر دیدار، ص 20.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 474

‏18ـ الکسیس کارل، ‏انسان موجود ناشناخته.

‏19ـ ‏نظریۀ برخورد تمدنها‏ (هانتینگتون و منتقدانش)، ترجمه و ویراستاری مجتبی امیری، مؤسسۀ‏‎ ‎‏چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ 1، 1374، ص 67 ـ 68.‏

‏20ـ ژاک دلور و همکاران، یادگیری، ‏گنج درون‏، ترجمۀ دفتر همکاریهای علمی و بین المللی وزارت‏‎ ‎‏آموزش و پرورش، چ اول 1376، ص 3.‏

‏21ـ ‏صحیفه امام‏، ج 5، ص 131ـ125.‏

‏22ـ ‏لذات فلسفه‏، ص 206، به نقل از: مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات‏‎ ‎‏صدرا، قم، ص 23 ـ 24.‏

‏23ـ همایون همتی، «مقالۀ سکولاریزم و اندیشۀ دینی در جهان معاصر»، ‏قبسات،‏ (شماره اول، پاییز‏‎ ‎‏1375)، ص 97.‏

‏24ـ ‏همان.

‏25ـ ویل دورانت، ‏تاریخ فلسفه‏، ترجمۀ عباس زریاب خویی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص‏‎ ‎‏17.‏

‏26ـ ویل دورانت، ‏تاریخ تمدن‏، ترجمۀ فارسی، ج 8، ص 82.‏

‏27ـ جورج سارتن، ‏شش بال‏، ص 305.‏

‏28ـ اریک فروم، ‏روانکاوی و دین‏. ‏

‏29ـ ‏قرآن کریم‏، سورۀ رعد، آیۀ 28.‏

‏30ـ ‏قرآن کریم‏، سورۀ روم، آیۀ 40.‏

‏31ـ ‏اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی‏(س)‏‏، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏، چ دوم،‏‎ ‎‏پاییز 1374، ص 3.‏

‏32ـ ‏همان‏، ص 3، با ایجاز.‏

‏33ـ ‏همان‏، ص 26.‏

‏34ـ ‏همان‏، ص 27.‏

‏35ـ ‏گفتگوی مجلۀ العالم با لوئیس فراخان‏، روزنامۀ کیهان.‏

‏36ـ ‏نظریۀ برخورد تمدنها‏، هانتینگتون و منتقدانش، ترجمه و ویراستاری مجتبی امیری، مؤسسۀ‏‎ ‎‏چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ اول، 1374، ص 24.‏

‏37ـ در این تحلیل مبدأ تحولات و رنسانس، سال 1277 میلادی در نظر گرفته شده است. زیرا در این‏‎ ‎‏سال بود که راجربیکن به عنوان نخستین بنیانگذار تجدید حیات غرب به جرم طرح دیدگاههای نوین و‏‎ ‎‏انقلابی در حوزۀ نقد منطق معرفت حاکم بر قرون وسطی و تشکیک در اصالت متن کتاب مقدس به زندان‏‎ ‎‏محکوم شد.‏

‏38ـ ‏صحیفۀ امام،‏ ج 7، ص 33.‏

‏39ـ ‏همان،‏ ج 7، ص 33.‏

‏40ـ ‏روحانیت و حوزه های علمیه از دیدگاه امام خمینی‏(س)،‏‏ مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س)‏‏، اسفند 1374، ص 246.‏

‏ ‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 475

‎ ‎

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 476

  • )) تحصیلکرده حوزه و عضو هیأت علمی دانشگاه قم.