میتوانستیم ادعا کنیم که در این ایام جشن میگیریم؟
سخن در اینجا اصلاًًًًً بر سر برگزاریی جشنهای
پر هزینه نیست که به هیچ وجه فکر نمیکنم
جشنهایمان به خاطر کم هزینه بودن، این
گونه تکراری و بی رمق است چرا که اکثراً
مبالغی برای این جشنها دریافت میشود
که بسیار قابل توجه است. در دل ویژگیهای
اجتماعی مان هم نمیشود. به دنبال چیزی
گشت که مانع از برگزاری ده روز جشن
کامل، فرح بخش و آموزشی برای نسلهای
بعد از انقلاب شود. سخن تنها بر سر کیفیت
برگزاری یک جشن است. اصولاً چه روشهایی
و انجام چه کارهایی را برای جشنهایمان
تعریف کردهایم. آیا کارشناسان آموزش و
پرورش به این فکر افتادهاند که این نوجوان
غریبه با همه این سخنان آقای مدیر گوش
میدهد، نیاز به روشهای جدیدتری برای باور
کسانی که به خاطر آزادی او جان دادهاند، دارد و یا
آن کارمند و کارگر که خودش در بطن انقلاب بوده ،
الان نیاز به لذت بردن از شادی و پاداشش دارد، به
زمان کوتاهی که با تجدید خاطرات، احساس غرور
کند و به یاد دوستان از دست رفتهاش برای آزادی
وطن اشک شوق بریزد.
سخن بر سر کیفیت برگزاری یک مراسم ملی
است. یک جشن ملی که میشود درخلال آن حتی
بسیاری از دردهای اجتماعی را مرهم نهاد. کافی
است که از انجام آنچه به انجامش عادت کردهایم
پرهیز کنیم و به چیزهای تازهای فکر کنیم. جناب
معاون از هم اکنون از کارمندان و کارگرانش برای
جشنها همکاری بخواهد و نظر واقعی شان را درباره
برنامه این روزها بپرسد و آقای پرورشی با بچهها برای
این ایام برنامه ریزی کند. کافی است همه مان نیت
کنیم تا امسال شاد باشیم و همگی برای برگزاری
جشنی ملی و باشکوه، خودمان را آماده کنیم.
حرفهای اطرافیان و یا مطالعاتش برمیگردد، باید
چه تصوری از انقلاب داشته باشد؟
این معضل تا مدارس، ادارات و مراکز مختلف
نیز پیش میرود تا جایی که در این ایام به نصب
لامپ و ریسه و یکی دو پلاکارد بسنده کنند و با
برگزاری یک جشن خودمانی - که با سخنرانی جناب رئیس شروع شده و بعد از شیرین کاری و تقلید
صدای یک کارمند با سخنرانی جناب معاون به پایان
میرسد- سرو ته ماجرا را هم بیاورند. در مدارس
هم که موضوع کاملاً روشن است. سر صبحگاه در
آن سرمای سوزان بچههای بیچاره به صف میشوند
تا آقای مدیر ساعتها درباره آن روزها سخنان
کلیشهای و تکراری و بی جاذبهای برای نوجوانان
ایراد بفرمایند و بعد از آن هم جناب معاون پرورشی فراخوان یک مسابقه تأثیرگذار فرهنگی با عنوان
«ده جمله با دهه فجر» را اعلام مینماید و مراسم
به پایان میرسد.
و واقعاً نمیدانم اگرجشنواره فیلم و تئاتر و
مسابقات ورزشی دهه فجر برگزار نمیشد چگونه
این جشنهای به
یاد ماندنی...
بامداد پناهی
انقلاب تجربه مشترک همه جوامع است.
هرملتی بنا به تاریخ و آگاهی مردمش
روزی را در تاریخ کشورش برای استقلال
جشن میگیرد و به یاد روزهای مبارزه با
ظلم، پایکوبی میکند و کارناوالهای شادی
راه میاندازد. مردم در آن روز جشنهای
همگانی میگیرند و خلاصه آنکه چند روزی
را به خاطر سالروز آزادیشان به خوشی
میگذارنند.
در کشور عزیز ما ایران هم این روزها
وجود دارد؛ ایام دهه فجر که یادآور
سالهای مبارزه با ظلم و ستم و رسیدن به
رهایی است. اما آیا واقعاً آنچنان که در شأن
این روزهاست عمل میکنیم و مراسمهای
متعدد و اغلب پرهزینه مان در نهایت، از
لحاظ کیفیت به گونهای هست که همگان
را راضی کند یا آنکه این مسئله چند سالی
است به سمت و سوی دیگری رفته و تنها به
یک رفع تکلیف بدل شده است؟ بگذارید نگاهی
به کارنامه برخی برنامههای شاخص بیاندازیم.
صدا و سیما به عنوان یک رسانه ملی مهمترین
نقش را در هدایت و تقویت یک جشن ملی دارد و میتواند با طراحی و پخش برنامههای متفاوت
الگوی مناسبی برای دیگر برنامهها باشد به خصوص
در جامعه ما که تلویزیون نقش مهمیدر فرهنگ
عمومی دارد. اما خوب افسوس که اغلب برنامههای
صدا و سیما در این ایام منحصر است به جشنهای
شبیه به هم در یک منطقه که تازه محتوایی جز
خواندن چند خواننده آشنا و چندین خواننده نوظهور و بدصدا ندارد.تفاوت شبکههای مختلف در
اجرای این جنگهای شادی که آدم را یاد گروههای ژانگولر داخل عروسیها میاندازد، تنها در نوع و تعداد
مجری آنهاست. فیلمها و سریالها هم که اگر تولید داخل باشد، همگی ماجرای یک ساواکی است و شکنجههای یک انقلابی و انگار تمام ابعاد این انقلاب
به همین اتفاقات ختم شده است. حال فکر کنید
نسل نوجوان ما که شاید به طور مستقیم
ارتباطی با آن زمان نداشته
و تمام دانستههایش به
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 06صفحه 14