نوجوانان دوست
نوایر الحکایات
اندر حکایت گیم اُوِریان ...
علی حاجتیان
پیر ما کتابخوان بود؛ کتابخوانی پِرفِشنال1. چون سال تحصیلی پایان گرفت راهی انقلاب شد. مریدان او را گفتند : یا پیر ، به کجا چنین شتابان؟! پیر گفت : به جانب انقلاب ، تا مکتوبه ای چند خَرَم و تابستان برخوانم که بزرگان گفته اند :
در جوانی تا توانی با کتاب
حال و حول و عشق کن تو بی حساب
ورنه پیری آید و ضعف بصر
و دلت آنگاه خواهد شد کباب
و چنانکه دانید هیچ چیز عزیزتر نبود از علم و آن نیز جز در کتاب نباشد چرا که گفته اند : «لیس العلم الا در کتاب».
جمعی از مریدان منکر شدند و گفتند : «ما بر سبیل سالیان پار2 به سونی ای بسازیم و دل به کتاب نبازیم». پس به گیم نت شدند و دل ، مشغول رایانه کردند و جمعی صاحبدل از مریدان با پیر همراه شدند و به انقلاب فرا رسیدند.
چون ویترین کتابفروشان را نیک3 در نگریستند هوش از سرشان پرید - به سبب قیمت- پیر گفت : شما را چه می شود؟ چرا این گونه رنگ باخته اید و لرزش همی کنید زلزله نگار وار!!
گفتند : یا پیر ما را زَهره4 شما نباشد که قیمت این مکتوبات از بستنی و پپرونی افزون تر باشد و ما را تاب خریدن که نی! تاب دیدن نیز نباشد.
پیر گفت : دل قوی دارید که به حراجی خواهیم شد!! و بدانجا شدند ، در آنجای نیز قیمتها فیوزپران بود.
پیر گفت : چرا کتاب؟ مجله خریم و حظ آن بریم پس به کیوسک روزنامه فروشی برآمد. چون قیمت مجلات دید ترسید و وسوسه مریدان مُنکر در دلش ویراژ داد میراژوار5. اما دل قوی داشت هرچه مریدان گفتند : یا پیر این قیمتها دانی چند سیخ لواشک می شود و چند متر کباب؟ پیر فقط سر جنباندی و به کتاب فکر کردی و با خود زمزمه کردی :
نه فکر کبابم! که در فکر کتابم
هی کتاب می بینم ، شبها توی خوابم
سیخی چند لواشک؟ بمن چه! بمن چه!
در بند کتابم! نه در بند کبابم
عمریست پیاده پی علمم ، پی درسم
می خوام کفِ کفشی در این راه بسابم!
چون از ذکر فارغ شد مریدان را گفت : ایها المریدان به کتابخانه رویم و ارزان ، عالِم شویم. مریدان هورا کشیدند : هی بیب6 هورا! هی بیب هورا!
چون به کتابخانه ملی شدند ، شرایط عضویت را بسی دشوار دیدند. فوق لیسانس می خواست و الگانسی که پیر و مریدان را توش7 و توان آن نبود.
پیر گفت : ایها المریدان ، گاهی چون منی نیز گفته بزرگان فراموش کنم و اشتباه برگویم ، پس به تصحیح برآمد و گفت :
العلم لا در کتاب
و باز گفت : «گیم نت سرا کدوم وره؟»
مریدان گفتند : «از این وره ، از اون وره.»
و پیر ما روشن شد که به عکس کتابخانه ، گیم نت در دو سوی که هیچ در چهار سوی موجود است.
و مریدان را گفت : بدانجا شویم که نیک جایی است.
و مریدان گفتند : هورا هی بیب! هورا هی بیب!
آن 90 روز و دیگر روزها به گیم نت گذشت و گاهی پیروزی بود و گاهی گیم اُوِر! پیر ما را از آن روزها و شبها هیچ بنماند و علم پیر و مریدان در حد آب بابا بماند و در زندگی گیم اُور شدند گیم اُوری فجیع.
1- حرفه ای
2- گذشته
3- به دقت
4- جرات
5- طیاره مدون
6- هی بوق زدن
7- طاقت
نوجوانان
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 32صفحه 14