مجله نوجوان 32 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 32 صفحه 6

طنز دردسرهای همراه بردن همراه همیشه نویسنده ها می ترسند که بنویسند؛ کشک چیز خوب است. بعد خیلی ها خانه شان کشک نداشته باشند یا کشک فروشی از خانه آنها دور باشد یا اصلا خانه نداشته باشند. بعد سردبیر بیاید مطالب را جلوی چشمهای ضعیف شده نویسنده ریزریز کند و او هم حسرت به دل کشک بماند. اما ما اینجا از این حرفها نداریم. موضوع از این قرار است که تا هفته پیش ، تنها یک نفر از نفراتهای کمپانی دوست نوجوانان همراه داشت و باقی شانصد نفر بی موبایل بودند. و البته کلی دغ(دق) می خوردیم و از این حرفها. اما از آنجا که هرچیزی را اگر آخر بهار بشماری کم می آوری ، رفتیم کمی پول قرض کردیم و پیروی یک کُری با همان یک نفر مبنی براینکه «من هم همراه می خواهم» صبح رفتم گوشی خریدم ، ظهر سیم کارت و غروب شلنگ تخته اندازان به سمت دفتر آمدم تا به همگان پز بدهم که دیدم تمامی مراحل فوق را دوستان دیگر هم انجام داده اند. مدیر هنری ، مدیر اجرایی ، مدیر فنی و عمرانی و هرچی مدیر داشتیم ، داشتند Ring (ببخشید زنگهای گوشی های جوراجورشان را تنظیم می کردند.) اینجا بود که متوجه شدم زنگ هرکس نشانه شخصیت اوست. برای همین ، حالا که در بین انفجار زنگها و صوتهای ارسال پیام کوتاه این مطلب نوشته می شود ، متوجه شده ام که اگر صدای موسیقی هنری آمد چه کسی را صدا کنم یا اگر دوبس ، دوبس شنیدم ، گوشی را به دست چه کسی برسانم. بعضیها هم زنگ سرخود شده اند. هروقت تلفنشان زنگ می خورد ، سرجایشان مرتعش شده به حرکات موزون می افتند. این اختراع آنقدر فایده ها دارد که ما هم به آن آلوده شده ایم. وای اعتیاد به همراه هم به اعتیاد به چای ،کتاب و سینما و فوتبال اضافه شد. تازه بعضی وقتها به گفتمان هم می نشینیم؛ یعنی 5 نفری می نشینیم دور میز مربع دفتر و فکر می کنیم به نوجوانها ،مجله و ... بعد Send می کنیم. منظورم این است که گوشی به دست ، پیام کوتاه یا SMS می فرستیم تا نظرات محترم خود را به دیگران انتقال داده و با صدای بوق ، بنگ و دارام دریم رام پاسخ دریافت کنیم. البته بعضی وقتها برایم پیام می آید که «دیگر حرف نزن که ...» و من هم می روم تا همراهم را به برق بزنم. تکنولوژی چیز خوبی است پس باید از آن استفاده کرد. حالا اگر شما خبرنگار نیستید که دقیقه به دقیقه شما را هنگام خواب ، خوردن غذا و حتی سرِ... کلافه کنند یا اینکه سردبیر نیستید که باید لحظه به لحظه از دیر رسیدن مجله ، کم شدن مطالب و چپ شدن ماشین حقوق بچه ها تنتان بلرزد یا اگر مثل من ، صبح تا شب مجبور نیستید که پیام «حالم بد شد با این جک های بی مزه ات» را دریافت کنید ، پس چه مرضی دارید که بروید همراه بخرید. نتیجه گیری : 1- برای ارتباط بهتر از دوستتان بخواهید ، بیاید در دوقدمی شما بنشیند و مثل بچه های آدمیزاد با هم حرف بزنید و برای گفتن : های ، بیا ، بگو جون من ، راستی شنیدی و ... پول بی زبان پدر و مادر یا خودتان را توی جوب آب و فاضلاب نریزید. 2- اگر صبح تا لنگ ظهر درخانه خوابیده اید ، ظهر تا بعدازظهر ناهار می خورید و باز می خوابید و عصر می روید خانه رفیق و رفقا که آنجا هم تلفن هست و شب تا صبح هم پای تلفن چشمتان به تلویزیون خشک می شود. شما خیلی بی جا می کنید همراه می خرید ، می خرید که چه بشود؟ به نقل ازسایت : www.Aloo goshi ro bardar.com کاوه کهن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 32صفحه 6