مجله نوجوان 62 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 62 صفحه 11

یادتان مانده ! ) بنابراین اینگونه سفرها اگر هیتلر هم ناظم باشد به هر حال خوش می گذرد . چی ؟ ! . . . وای خدای نکند ! بچّه ! مواظب آرزو کردنت باش خواهر و برادر تقریباً هم سن و سال دیگر چه آرزویی هست ؟ ! مگر دلت می خواهد برای اکسیژنی هم که تنفس می کنی شریک پیدا کنی ؟ ! خوشی زیر دلتان زده . . . انگار از مفهوم اتاق شخصی ، لباس شخصی ، پس انداز شخصی ، وسایل شخصی ، سرانه بدون مالیات پول توجیبی و کلیه اسباب رفاهی صددرصد شخصی تان خسته شدید ! . . . پدر و مادر ؟ ! بابا و مامانت را که نقداً ببوس و بگذار کنار که ایشان در اوقات فراغت و با هم بودن ، انحصاری ترین هم زبان های دنیا هستند ، آن هم در تمامی زمینه ها از جمله اقتصاد ، عاطفه ، سیاست ، مسایل فامیلی و قوم و قبیل های ، نکات تربیتی فرزندان و . . . به هر بدبختی که هست خوان اول را پشت سر می گذارید و صبح علی الطّلوع با دست و پا و سر و صورت ورم کرده و پفیده با تنی پر از گرد و غبار و بوی دود ماشین گرفته و در یک کلام عینهو مردۀ مقبره ، تازه به خود وادی دربه دری و سرگشتگی می رسی . در این حالت دو امکان وجود می آید امّا زیاد به حال شما فرقی نمی کند چون به هر حال نتیجه هر دو امکان یکی است . الف ) پدر شما اصلاً خسیس نبوده و تنها به خاطر علاقه به فضا های طبیعی پیشنهاد می کند در پارک چادر بزنید و اسکان پیدا کنید . ب ) پدر شما زیاد نظر خاصّی در مورد فضا های طبیعی ندارد و با محیط های مصنوعی نظیر انواع هتل از پنج ستاره تا منفی پانصد ستاره هم سازگاری دارد . پدر های مورد اول که هیچی امّا برای داشتن پدر های گروه دو خیلی هم خوشحال نشوید چون بالاخره باید بروید هتل پارک . چرا ؟ زیرا طبق قانون سوم نیوتن هر عملی عکس العمل دارد . اینجا هم در مقابل پیشنهاد پدر شما چند حالت واکنشی پدید می آید : 1- مادرتان موافق است امّا تلاش عجیبی دارد تا به پدرتان بفهماند زیادی ولخرج است . 2- مادرتان موافق است امّا پول هتل را برای زخم های دیگر احتیاج دارد . 3- مادرتان موافق است امّا این بار او قادر به تحمّل محیط های مصنوعی نظیر هتل نیست و محیط های طبیعی نظیر پارک را ترجیح می دهد . 4- مادرتان موافق است امّا یادش می افتد روز تولّدش سرویس طلای مورد انتظارش را هدیه نگرفته است و پدر شما به خاطر تناقض در پول خرج کردن محکوم به لجبازی و انتقام می شود . 5- مادرتان موافق است اما به هیچ عنوان مسئولیت قسط های سر برج و شهریه مدرسه و پول آب و برق و عوارض و مالیات بین راهی و غیر بین راهی و نهایتاً آینده مالی ما بچّه ها را به عهده نمی گیرد . 6- و در آخرین حالت ممکن علم احتمال مادرتان موافق موافق است ، آن هم با تمام شش دانگ قلب و میل و باطن محترمشان امّا . . . مگر مادربزرگ می گذارند پسر عزیزشان پول زحمت کشی اش را به این راحتی دور بریزد ! متأسفانه امّا اینجا قهر هم نمی شود کرد . مثلاً می خواهی بگذاری و تن هایی این همه راه را برگردی ؟ ! چون خودتان بهتر قادرید موقعیت فجیع تان را ارزیابی کنید پس بدون چک و چانه لطف کنید بروید و یک جای درست و حسابی توی پارک پیدا نموده ! تا حداقل شبها موقع خواب کلوخ و تخته سنگ لای استخوان دندۀ تان گیر نکند . عیب ندارد ! انسان باید صبور باشد و یک جاهایی هم تمرین درس های زندگی کند مثلاً اینجا بهترین فرصت برای تمرین استقامت و صبر پدید می آید چون تا آخرین روز تعطیلات خبری از برگشتن به موطن عزیزتان وجود ندارد . مخصوصاً اگر آن سرزمین دوست داشتنی تهران خوش آب و هوا و بسیار پاکیزه هم باشد . در این روز های زیبای عید که معمولاً همه دید و بازدید می روند و نوجوانها چپه چپه عیدی توی جیب مبارکشان می گذارند و مشت مشت شیرینی و آجیل تناول می فرمایند و شب هم راحت روی تشک نازنین و پر قویی شان استراحت مازاد بر تعطیلات می نمایند شما چند تفاوت ناچیز با بقیه دارید . مثلاً مجبورید در این جهنم درّه دور افتاده از فک و فامیل ، قید عیدی را به کل بزنید . شیرینی و آجیل رنگارنگ هم ایضاً ( فوقش امکان میل یکی- دو نوع شیرینی مخصوص خانوادۀ خودتان وجود دارد که این هم اگر نباشد آبرومندتر هست . هر سال که این شیرینی و آجیل تنها نقش کمبود برطرف کن را داشت ! ) تشک مشک و رختخواب مختخواب هم که هیچی ، اینجا برای توالت رفتن باید کلّی کفش و کلاه کنی و بدو بدو از این سر پارک بروی آن سر و توی صف میهمانان نوروزی بایستی . دیگر خانۀ خودت نیست که لباس راحتی تنت باشد و چهار قدم آن ورتر با خیال راحت کارت را به انجام برسانی . اگر هم یک بیچاره ای قبل از تو دو ثانیه در آن مکان معطل کرد با مشت و لگد بروی توی در که . . . اینجا دیگر جلوی یک ملّت نمی شود شالاپ شالاپ دمپایی دو پایت بیندازی و توی صف غش و ضعف بروی و لوس و ننربازی های خانوادگی در بیاوری که داری منفجر می شوی . نه . از این خبرها نیست . و دیگر اینکه به دلیل کثیف نشدن ظرفها و عدم مواجهه با مشکل کمبود آب در خوردن غذا هم باید صرفه جویی کنی این در حالی است که نقل و انتقال آب کُمپلت بر عهدۀ حضرتعالی است . اگر خواهر جانت توی این هیر و ویر گم نشود ، ملایک هفت آسمان برایت دعا کرده اند . نزدیک به دو هفته باید این کوچولوی پر دردسر در چنین جای بی در و پیکری طاقت بیاورد و مثل بچّۀ آدم گم و گور نشود . اینکه مادربزرگ صبور هم نظرات خاص خودشان را راجع به این مسافرت دارند بماند . خوب ! بالاخره روز 12 فروردین به کندی و با زجرکش کردن آدم از راه می رسد . ارزیابی شما از این سفر اصلاً مهم نیست چون تازه مامان و بابا به این نتیجه رسیده اند که امسال به دلیل بر پا نشدن میهمانی های اجباری عید چقدر کاهش هزینه داشته اند و چقدر اعصابشان آرام بوده است . چقدر خانه مثل دسته گل مانده است . چقدر عیدی نداده اند و صفا کرده اند . چقدر فرسایش جسمی ناشی از سرویس دهی به میهمان ها را تجربه نکرده اند و . . . اینکه چقدر این استراحت سفری- پارکی برای آنها دلچسب بوده است و امیدوارند که سال های آینده هم آن را مکرراً تجربه کنند . خسته نباشید دوستان ! حالا که کل عید نوروز را بدبختانه باخته اید ، سیزده به در را هم رویش بگذارید چون پس فردایش باید مدرسه بروید و پدر و مادر شما هیچ راهی ندارند جز آنکه فردا را به جاده بزنند و با شرایطی مشابه آمدنتان 8-7 ساعت سیزده به در جادّ های را به کامتان بچشانند !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 62صفحه 11