مجله نوجوان 68 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 68 صفحه 18

دلارام کارخیران سه نفر بودند با دریا اولی می ترسید ! وسعت دریا او را می ترساند . وقتی پاهایش خیس می شد ، حس بدی پیدا می کرد و بدنش مور مور می شد ، طعم شور آب دریا ، او را به یاد آب نمک ولرمی می انداخت که برای بالا آوردن غذای مسموم به خوردش داده بودند . آبی دریا چشمهایش را می زد و دفعۀ قبل آنقدر لباس پوشیده بود که با نسیم صبحگاهی به لرزه افتاده بود و عرق تنش و نسیم ، سرماخوردگی بدی را ساخته بودند که 10 روزی انداخته بودنش . اولی با دیدن دریا به یاد جنازه ای باد کرده می افتد و ترس از خفگی جانش را پر می کرد ، برای اولی گوش ماهیها موجودات مزاحمی بودند که پای آدمها را زخم می کردند . اولی شهری بود ! آنقدر صدای بوق ماشین در گوشش رفته بود که کر شده بود . اولی صدای دریا را نمی شنید » دریا سعی کرد به او نزدیک شود ! بی فایده بود ! هر چه نسیم گونه هایش را بیشتر نوازش می کرد ، او خودش را محکمتر می پوشاند . دریا می خواست محبتش را به او ثابت کند ، موج بلندی از راه رسید و او را دربرگرفت ولی او از ترس خفه شدن ، سکته کرد و مرد دریا جنازه اش را به ساحل آورد . او غریبه ها را نمی پذیرفت ! دومی اهل معامله کردن بود . او به دنبال ماهی و خاویار و مروارید به دریا زده بود . روی گنجیه ای را شنیده بود و هوش از سرش رفته بود . وقتی برای ماهیها طعمه می گذاشت ، فقط و فقط به اسکناس فکر می کرد . دهن دومی آنقدر درگیر پول بود که حتی صدای ترس و دلهرۀ وجودش را نمی شنید ، چه رسد به صدای دریا ! دومی به جنگ دریا آمده بود و دریا حوصلۀ جنگیدن نداشت . دومی در آب افتاد و خوراک کوسه ها شد و مادر دریا تصمیم گرفت او را برای همیشه نادیده بگیرد ! سومی از شهر گریخته بود . از دود و بوق و شلوغی و سر و صدا ! از خانه های آجری و حیاط های بی باغچه و بچّه های رنگ پریده ای که رنگ آفتاب را نمی دیدند . سومی از طعمه شور آب لذت می برد ، وسعت بیکرانه ، چشمش را نوازش می داد ، به نسیم اجازه می داد تا گونه هایش را لمس کند و به صدای امواج گوش فرا می داد . سومی گوش ماهیها را به آب می انداخت و می گذشت پوست پایش بی واسطۀ کفش با ماسه ها حرف بزند سومی تنها کسی بود که از مادر دریا اجازه گرفت و به آب زد ، در آب غوطه خورد ، شنا کرد ، پاکیزه شد و به ساحل برگشت ! زنده و آرام . ضرب المثل هایی از دریا ـ از آب دریا چه یک مشت برداری و چه صد مشت . کنایه از تغییر نکردن و یکنواخت بودن اوضاع است و معمولاً در مواقعی به کار می رود که بخواهند بگویند انجام دادن یا ندادن کاری تفاوتی را ایجاد نمی کند . ـ دل به دریا زدن . کنایه ازجرأت و جسارت به خرج دادن و تردید نکردن است و احتمالاً اشاره به داستان حضرت موسی علیه السلام و قوم بنی اسرائیل دارد که برای فرار از دست فرعون به دریا زدند و به اذن خدا با آسودگی از آن عبور کردند . ـ کی شود دریا به پوز سگ نجس . کنایه از اینکه یک موجود نجس و حقیر نمی تواند عظمتی را آلوده کند و پاک بودن آن را مورد تردید قرار بدهد بیشتر برای این به کار می رود که بخواهند بگویند دیگری نمی تواند کاری از پیش ببرد و مشکلی ایجاد کند . ـ دریا دل بودن . کنایه از داشتن باطنی عمیق ، ژرف و بزرگ است و در مورد کسانی به کار برده می شود که روح والایی دارند . ـ بحر را نمی توان در کوزه ریخت . کنایه از امری محال و نشدنی است و معمولاً در مواردی به کار می رود که در توصیف نمی آید . ـ آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید کنایه از بهره گیری از چیزی در حدّ توان است .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 68صفحه 18