مجله نوجوان 72 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 72 صفحه 34

آسمانی ها آیه های عاشقانه « اگر انسان بداند تا چه اندازه به او مشتاقم هر آینه از شوق جان خواهد سپرد ! » چقدر این جمله را دوست دارم ... این با شکوه ترین عاشقانه ای است که در تمام عمرم شنیده ام ! آخر خدای عزیز من ! این انسان نیاز مند و عصیان گر که ساعت های زیادی از عمرش بدون یاد تمام می شود چه ارزشی دارد ؟ ! .... ما که گاه و بی گاه فارغ از تو رها می شویم در بازی های کودکانه مان و اگر زمانی صدایت می کنیم حتما نیازمند شده ایم .... نیازی که اگر منشأ و سر چشمه اش را جستجو کنی تنها به خودخواهی و حب ذات می رسی. ای بی نیاز ترین سرپرست انسان که بی چشم داشت تر از همه کس همیشه آدم ها را در پرتوی حمایتت نگه می داری نه.... ! من هرگز نمی توانم شکوه و عظمت آفرینش را به تمامی درک کنم تنها می دانم خدایی دارم که همیشه به مهربانی و بزرگواری اش امیدوارم.... آه که چقدر نیاز به پرستشت درونم شعله می کشد ! .... خدای خوبم بگذار سجده ات کنم که تنها تو لایق پرستیدنی ! .... مریم شکرانی امروز نوبت من است با تولد زینب کبری خانه علی دارای سه کودک 3 و 4 ساله و یک نوزاد شد. حالا دیگر وقت آن رسیده بود که یکی برای کمک به کار های خانه پیش حضرت زهرا علیه السلام بماند. فضه در اصل، کنیزی هندی بود که نجاشی فرمانروای حبشه او را به حضرت رسول هدیه داده بود. فصه زنی دانا دل و با معرفت و حق پرست بود. با خاندان پیغمبر هم نشین شده بود و فاطمه زهرا علیه السلام را بیش از همه دوست می داشت. به تقاضای خودش از پیغمبر خواست که در خدمت فاطمه باشد و تا آخرین دم حیات با او بود. مردم او را کنیز فاطمه می دانستند و حضرت فاطمه علیه السلام او را دوست خود می نامید. فضه با سواد و اهل مطالعه بود. آیات قرآن را از بر داشت و در طاعت و عبادت در میان زنان غیر اهل بیت همتا نداشت. فضه بعد از وفات فاطمه، با اجازء امیر زندگی مستقلی در قبیله شوهرش در خارج مدینه تشکیل داد و به طوری که معروف است بیست سال آخر عمر خود را جز با آیات قرآن سخن نمی گفت. چندی پس از این که فضه یکسره در خانه علی علیه السلام خدمت می کرد یک روز سلمان فارسی بر آن ها وارد شد. سلمان می گوید دیدم حضرت فاطمه علیه السلام قدری جو در دستاس پخته تا آرد کند. چند پاره لباس در تشت گذاشته تا بشوید کودک شیرخوارش بی تابی می کند و آثار خستگی از احوال فاطمه آشکار است. به او گفتم : « ای دختر پیغمبر ! فضه خدمتکار شما حاضر است ، چرا به او دستوری نمی دهید تا کاری انجام دهد ؟ » حضرت زهرا علیه السلام فرمود : « فضه در نوبت خود کار می کند. امروز نوبت من است. اینک وقت مطالعه و تفکر و عبادت اوست که نباید از آن محروم باشد. پدرم به من سفارش کرده است که یک روز فضه کار کند و یک روز من. » مهدی آذر یزدی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 72صفحه 34