مجله نوجوان 75 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 75 صفحه 31

علی که از هدیه خداوند به وجد آمده و از جام طهور نوشیده بود رو به جانب پیامبر کرد و پرسید : « ای پیامبر خدا این داستان عجیب چیست ؟ این ماجرای شگفت آور چه حکمتی دارد ؟ خداوند برای چه ما را در زیر این تن پوش گرد آورده و این حکایت را فراهم ساخته است ؟ در نزد خداوند این نشستن زیر تن پوش چه فضل و فضیلتی دارد ؟ » پیامبر گویی که به دوردست ها بنگرد به سویی خیره شد و چنان که قرن ها بعد و فرسنگ ها دورتر را ببیند آرام پاسخ گفت : « سوگند به خدایی که مرا پیامبر خود ساخته و مرا به رسالت خود برگزیده است داستان این تن پوش و خبر ما را در هیچ جمعی از اهل زمین و در حضور گروهی از دوستان و دوستداران ما نخواهند خواند مگر آنکه رحمت بر آنان فرو ریزد و فرشتگان پیرامونشان را فرا گیرند و تا هنگامی که از هم جدا می شوند برایشان استغفار کنند . » چهرة علی از شوق شکفت و شادمان گفت : « به خدای کعبه قسم اینگونه ما و شیعیان ما رستگاریم » پیامبر دوباره سخن گفت : « علی جان . . . سوگند به آنکه مرا به پیامبری برگزید و به رسالت انتخاب کرد این روایت را در جلسه ای از مجالس اهل زمین و با حضور گروهی از پیروان و دوستان ما نخواهد خواند مگر آنکه هر که از ایشان دلش گرفته خداوند او را شادمان سازد و هر که از ایشان غضه و اندوهی دارد خداوند دلش را آرام کند و هر که از آن ها حاجتی دارد خداوند تقاضایش را پاسخ دهد و نیازش را برآورده نماید علی دوباره به ما نگاه کرد و شادمان گفت : « به خدای کعبه قسم ما رستگاریم و سعادتمند شیعیانمان نیز در دنیا و آخرت سعادتمند و رستگارند . . . » دلم نمی آید عبا را از سر بردارم این تن پوش پنجرة آسمان بود این قطعه پارچة یمنی در بهشت بود انگار آبشار لطف و رحمت خداوند از این پنجره بر زمین جاری شده بود دلم آرام بود و گویی دیگر هیچ اندوهی نداشت دیگر دستان پیامبر نمی لرزید و چهرة مبارکش زرد نبود پیامبر می خندید و بر سر و روی حسن و حسین بوسه می زد پیامبر دهان حسن را می بوسید و نمی دانم چرا گلوی حسین را . . .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 75صفحه 31