سرمقاله
ببخشید! من دقیقاً کجا هستم؟
در ادامۀ
سیستم ببندیم خفن
و اگر با گروه همراه شود حتماً خودش
را به کشتن میدهد.
*
شناخت موقعیّت هدف و موقعیّتی
که فرد در آن قرار دارد و وضعیّت
فاصلهای که باید به عنوان مسیر
رسیدن به هدف طی شود تقریباً
موفقیّت شما را تضمین میکند.
البته عوامل دیگری هم دارد که
عرض میکنیم.
پس ادامه دارد...
در قسمت قبلی دربارۀ اینکه چطور
باید از توانمندیهایمان بهره بگیریم
حرف زدیم؛ شناخت موقعیّت در
حقیقت کلید دوم رسیدن به موفقیّت
است. ما باید بدانیم در کجای مسیر
هستیم و تا مقصد اصلی یعنی موفقیّت
چقدر فاصله داریم.
*
فرض کنید یک کوهنورد با سابقه
میخواهد تعدادی نوجوان ورزشکار
را برای اردوی فتح قلّۀ
دماوند انتخاب کند.
آقای مربّی مشغول
صحبت است که
یکدفعه یکی از دانش
آموزان میپرسد: «آقا
ببخشید! میشه توپ
هم بیاریم و تو قلّه گل
کوچیک بازی کنیم»
در چنین وضعیّتی
مربی چارهای ندارد
جز اینکه آن آدم را
از گروه حذف کند
چون از سؤالش معلوم
میشود که این آقا نه
تنها کوهنورد نیست
بلکه شناخت درستی
هم از قلّۀ دماوند ندارد
داشتم کنار اتوبان برای خودم قدم
میزدم حسابی توی فکر و خیال غرق
شده بودم که یکدفعه یک ماشین
جلوی پایم ترمز کرد. راننده سرش را
به سمت پنجره خم کرد و پرسید: «آقا
میدونید کتابخونۀ ملّی کجاست؟»
با سؤال آن آقا به خودم آمدم و
تازه فهمیدم آنقدر در پیچ و خمهای
اتوبانهای تهران قدم زدهام که دقیقاً
نمیدانم کجا هستم.
با احترام گفتم: «آقا من کتابخونۀ ملّی
میدونم کجاست ولی نمیدونم خودم
کجا هستم؛ یعنی نمیدونم از اینجا
چطوری باید رفت اونجا!» آن آقا که
انگار داشت به دیوانه نگاه میکرد،
گفت:« شما در اتوبان حقّانی مسیر
شرق به غرب ایستادید.» گفتم: «پس
شما اگر دور بزنید و به سمت دیگۀ
اتوبان برید میتونید بعد از رد کردن
متروی میرداماد از مسیر دست راست
به کتابخونۀ ملّی برسید.»
این دیالوگ ساده برای هر دوی ما
خیلی جالب بود. من بعد از آن دیالوگ
متوجّه این نکتۀ مهم شدم که همیشه
دانستن نشانی مقصد برای رسیدن به
هدف کافی نیست و اگر درست ندانیم
که در کدام نقطه ایستادهایم نمیتوانیم
به مقصد برسیم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 167صفحه 3