مجله نوجوان 167 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 167 صفحه 6

قاسم تنبل زادگان معلم عزیزم باید مرا ببخشی! آن روز صبح که کلاس بسیار بوی نامطبوعی می­داد و ما مجبور شدیم در حیاط و در سرمای زمستان درس بخوانیم ، این من بودم که در شب گذشته­اش یک تخم مرغ را پشت رادیاتور شوفاژ شکستم و باعث شدم که کلاس بوی نامطبوعی بگیرد. نمی­دانم این فکر از کجا به کلّه­ام رسید امّا قبول کنید که کلاس اگر توی حیاط برگزار شود هم حال و هوای خودش را دارد. . معلم عزیزم! باید مرا ببخشی! من اگر صندلی مشکی شما را واکس زدم، قصد بدی نداشتم. می­خواستم صندلی شما مثل کفشهایتان تمیز باشد و برق بزند. من نمی­دانستم که شما اینقدر عصبانی می­شوید وگرنه این کار را نمی­کردم. معلم عزیزم ! اعتراف می­کنم.... معلم عزیزم! سلام اکنون که روز معلم فرا رسیده است و همگان به معلمان خود عشق می­ورزند، اینجانب دچار عذاب وجدان شده­ام و از اینکه در طول سال شاگرد بدی بوده­ام شرمسارم و تصمیم گرفته­ام در این نامه به تمامی گناهانم اعتراف کنم و از شما بخواهم که بنده را ببخشید و نمرۀ انضباط مرا -0- ندهید. معلم عزیزم! باید مرا ببخشی! آن روز صبح که کتتان رنگی شده بود، این من بودم که درِ شیشۀ جوهر را باز کردم و آن ر ادر جیب کت شما انداختم. من می­خواستم شما را شاد کنم امّا قبول کنید که آدم بدذاتی نیستم. من قبلاً آن جوهر را روی یک دستمال کهنه امتحان کردم. به راحتی قابل شستشو بود و با پودر لباسشویی پاک می­شد. حتماً جنس کت شما بد بوده که این لکّه هنوز هم گوشۀ لباس شما هست.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 167صفحه 6