طنز مریم شکرانی
E-mail:mrym-shokrani@yahoo.com
مرد هزار چهره در مدرسه کشته و مردگان علم!
روز- داخلی- مدرسۀ کشته و مردگان علم- دفتر آقای مدیر
تُخس آبادی به همراه تعدادی از برو بچز مدرسه ناظم جدید را کت و دهان بسته به دفتر آقای مدیر میآورند.
سر لُپهای دانشآموزان در پیت مدرسۀ کشته مردگان علم از شدّت هیجان گل انداخته است. آقای مدیر پشت
میزش نشسته است و با گوشی ضایعش که به قاعدۀ یک لنگه کفش میباشد، گیم بازی میکند.
تخس آبادی با شور و حرارت: آقا اجازه! ما مرد هزار چهره را زودتر از آنکه جیم بزند شناختیم و دستگیر
کردیم.
آقای مدیر (در حالیکه چشم از صفحۀ موبایل ضایعش بر نمیدارد): به به ، به به ! از قول من یک ماچش بکنید و
بگویید بابا دمت گرم خیلی با حالی. مخصوصاً قسمتم دکتریّتتان!
آی کیو جلبکیان(یکی از شاگردان قراضۀ مدرسۀ کشته و مردگان علم درحالیکه از شدّت تعجب دارد
میمیرد): آقا اجازه! ما وسط کلاس نارنجک انداختیم، ایشان آمدند با مهربانی ماچمان کردند و یک دانه آمپول
آرامبخش بهمان تزریق کردند و گفتند میتوانیم برویم خانه استراحت کنیم.
پوست کلفت نژاد (یکی دیگر از دانشآموزان قراضه که با حیرت و هیجان خودش را از لابهلای جمعیّت بیرون
میکشد و رو به آقای مدیر میگوید): آقا اجازه...! ما طبق عادت هر روزه الکی رفتیم جلوی دفتر تا آقا خشونتیان
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 167صفحه 12