مریم شکرانی
Mrym_shokrani@yahoo.com
تصویر سازی:حامد قاموس مقدم
طنز
تعطیلات تابستانی در
عصر حجر !
امروز امتحانهایمان تمام شد و
چون مسؤولان مدرسه مجبورند تا
سال دیگر کارنامهها را روی سنگ
حجاری کنند، بنابراین چند تجدیدی
و چند غیر تجدیدی به سلامتی از
تعطیلات تابستانی فیض خواهند برد.
خدا را صد هزار مرتبه شکر که بنده
در قرن بیست و یکم به دنیا نیامدم
که سه سوت از کارنامة آدم پرینت
بگیرند و آن را کف دست اولیایم
بگذارند وگرنه الان بدبخت میشدم.
نیست اولیای ما هنوز در مورد علم و
دانش ندید بدید هستند، لذا ظرفیت
روانیشان پایین بوده و شوخی موخی
هم ندارند. بنابراین اگر به همین
سرعت و بدون آمادگی روحی قبلی
یکبار با نمرات درخشانمان مواجه
شوند، راحت با یک دستگاه دایناسور از
رویمان رد میشوند. از طرفی خیلی از
معضلات نظیر بیکاری فارغ التحصیلان
دانشگاهی هنوز اختراع نشده است تا
بتوانیم با این چیزها گولشان بزنیم و
بهشان دلداری بدهیم که چه زرنگ
و چه تنبل، عاقبت باید برویم سر
چهار راه و دایناسور بشوییم یا کارت
پارک بفروشیم. به هر حال آخ جون
تابستان فرا رسیدددددد!
*امروز در غارمان نشسته بودیم و
با خانوادةمان فکر میکردیم که برای
تابستان چه غلطی کنیم؟! پدرمان
پیشنهاد داد برویم شمال ولی چند تا
مشکل وجود داشت. اولیاش این بود
که به دلیل عدم اختراع قطار و اتومبیل
و سایر فامیلهای وابسته، مجبوریم تمام
تابستانمان را صرف رفت کنیم و سه
ماه هم از آن ور سال تحصیلی قرض
بگیریم و برگردیم. البته بنده با این
معضل نه تنها هیچ مشکلی ندارم بلکه
بسیار هم با آن موافقم و از آن استقبال
مینمایم ولی همان طور که گفتیم
اولیای ما هنوز نسبت به علم و دانش
بسیار ندید بدید هستند و نمیگذارند
ما حتی یک ثانیه هم از مدرسه غیبت
کنیم. نمونهاش پدر محترم بنده که
پارسال من را با بستر مریضی بغل
کرد و برد و سر کلاس پهنم کرد!
هر چه پزشکان التماس کردند که
گواهی پزشکی برایمان صادر کنند،
پدرمان قبول نکرد که نکرد. بعد از
آن، شمال غار ندارد و چون معماری
و خانه سازی هنوز اختراع نشده است،
مادرمان از بخش ویلای شمال نداشتن
بسیار ناراضی بوده و انگیزهای برای
سفر ندارند. مشکل بسیار بسیار مهم
دیگر اختراع نشدن پول است که کلَّا
باعث میشود نتوانیم از عوارضیهای
جاده رد شویم و این یکی را دیگر
نمیشود کاری کرد. پیشنهاد دوم
پدرمان این بود که مرا در کلاسهای
کامپیوتر و زبان خارجی و کلاسهای
آمادگی المپیاد ریاضی ثبت نام کنند
که بنده در اینجا هر چه گریه و زاری
راهانداختم که کامپیوتر هنوز اختراع
نشده است، ایشان قبول نکرد و گفت
سخت افزارش هنوز اختراع نشده
است ولی تئوریهای نرم افزاری را که
میتوانی یاد بگیری و به زور ما را در
کلاسهای برنامه نویسی کامپیوتری به
زبان سی و چهل و اسمبلی ثبت نام
کرد. برای کلاس زبان که یک اقیانوس
گریه کردم. این نزدیکیها محلی وجود
دارد به نام آرام که اقیانوسش از
گریههای بنده در این تابستان به وجود
آمد. خلاصه ایشان پس از یک سری
اعمال خشونت بار گفتند منظورشان از
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 172صفحه 6