مجله نوجوان 172 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 172 صفحه 14

مائده مهدوی،13ساله ای کاش... دستهای نامرئی شب، پنجره را می­بندد.چشمهای روز می­خوابند. جادههای هدایت مسدود می­شود. روحی به سوی آسمان پرواز می­کند، با چهره­ای مصمّم و لبخندی ملیح دستها خود را به نشانة خداحافظی به طرف ما تکان می­دهد. او می­رود، ترانة باد، پدر پدرها. تک ستارة شهر به سوی منزلش باز می­گردد. او ستاره­ای بود درآسمان آبی که روی زمین آمده بود. او همچون نگینی در شهر می­درخشید. کسی بود که دستان پیرش را مشت کرد و فریاد آزادی سر داد. کبوترها را از قفس آزاد کرد، درهای استقلال را به روی همه باز کرد. آواز دل­نواز استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را بر زبان مردم جاری کرد. عبای قهوه­ای، ریشهای بلند، چشمانی مملوّ از صداقت، لبهایی مملوّ از محّبت و دستهایی حاکی از رنجهای بسیار و پاهایی محکم داشت. تو جوهر دادی بر قلمم تا بنویسم حق را بر دفتر زندگانی، تو همیشه ردپای خدایی می­گذاشتی بر جادههای انسانیت. بافانوسی که به دست داشتی و در ساحل جهل راه هر کسی را روشن کردی. برای ما جهنّم را بهشت و برای طاغوتیان بهشت را جهنّم کردی. تو حریر سفید جلوی پای ما گستراندی که هدایت­گر آن، نوشتههای الهی بود. تو به ما یاد دادی برادرانمان را دوست بداریم و با دشمنانشان بجنگیم. تو به ما یاد دادی استقامت را و محّبت را. ای کاش جای قاب عکست روی طاقچه، خودت را می­دیدم.ای کاش می­توانستم یک بار دیگر از دریای حرفهایت قطره­ای بشنوم و ای کاش همیشه زنده بودی امام خمینی.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 172صفحه 14