که نیمی از این دهکده از آنِ او باشد
و آنان در مزرعههای خود باقی بمانند.
مصالحه بدین صورت انجام گرفت
(3) و چون سربازان مسلمان در فتح
این دهکده شرکت نداشتند، به حکم
قرآن (4) فدک خالصة پیغمبر شد.
رسول خدا درآمد این زمین را به
مستمندان بنیهاشم میداد سپس آن
را به دختر خود فاطمه سلام الله علیها
بخشید.
گروهی از محدثان و مفسران،
ذیل آیة «و آتِ ذا القربی حقّه » (5)
نوشتهاندچون این آیه نازل شد پیغمبر
فدک را به فاطمه بخشید (6).
به موجب پیمان آشتی که میان
پیغمبر و قریش در حدیبیه نوشته
شد، هر یک از قبیلهها آزاد بودند
با مدینه باشند یا با مکه و طبعاً هر
دو طرف قرارداد متعهد بودند از
هم پیمانهای خود حمایت کنند. قبیلة
بکر، خود را به قریش و خزاعه خود
را به پیغمبر ملحق ساخت. پس از
جنگ موته پیغمبر ماه جمادیالاولی
و رجب را در مدینه ماند. در این
هنگام خبر رسید که تیرهای از بنی بکر
بر خزاعه حمله برده است و قریش
هم پیمانان خود را یاری کردهاند. این
پیشامد عملاً قرار داد حدیبیه را نقض
میکرد. ابوسفیان دانست قریش با
یاری بنو بکر اشتباه بزرگی را مرتکب
شده است. بدین رو خود را به مدینه
رساند، شاید بتواند پیمان را برای مدتی
درازتر تجدید کند. چون به مدینه آمد
نخست به خانة دختر خود، ام حبیبه،
زن پیغمبر رفت و چون خواست روی
فرش او بنشیند، ام حبیبه فرش را
برچید. ابوسفیان گفت:«برای چه
چنین کاری کردی؟»
تو کافر ناپاکی و نباید روی فرش
پیغمبر بنشینی.
دخترم، در نبودن من بدخو
شدهای !
سپس نزد ابوبکر و عمر رفت تا
آنان میانجی وی شوند لیکن از ایشان
نیز پاسخ رد شنید. سرانجام به خانة
علی علیهالسلام رفت.
فاطمه سلام الله علیها در خانه حضور
داشت و حسن کودکی بود که پیش
او میخرامید. نخست از علی خواست
تا نزد پیغمبر رود و دربارة او سخن
گوید. علی گفت پیغمبر تصمیمی را
گرفته است و من نمیتوانم به خلاف
ارادة او با وی سخنی بگویم.
ابوسفیان رو به فاطمه کرد و گفت:
دختر محمد! میتوانی به این پسرت
بگویی که میان مردم میانجی شود و
تا پایان روزگار، سید عرب شود؟
زهرا پاسخ داد: به خدا پسر من
بدان حد نرسیده است که در
چنین کارها، آن هم بر خلاف
رضای پیغمبر مداخله کند(7).
معنی این سخن آن بود که
پدرم آنچه میکند و میگوید
حکم خداست، نه به خواهش
نفس و ارادة خویش و آنجا که
حکم خدا در میان آید، عاطفة
پدر و فرزندی نباید دخالتی
داشته باشد. ابوسفیان مأیوس به
مکه بازگشت.
پی نوشتهها :
1.حق خویشاوند را به او بده. (الروم
38)
2.رجوع به تحلیلی از تاریخ اسلام،
بخش یک، ص 73 به بعد شود.
3.یاقوت، معجم البلدان، ذیل فدک.
4.سورة حشر آیه 59.
5.سورة روم آیه 38 .
6. در المنشور ج 4 ص 177، تفسیر
تبیان ج 8 ص 228 و رجوع به مناقب،
ج 1 ص 476 شود.
7. ابن هشام، ج 4، ص 13 و رجوع
شود به طبری، ج 3،
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 172صفحه 17