مجله نوجوان 173 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 173 صفحه 11

*دسته جمعی رفتیم مشهد، یک خانة حیاط دار اجاره کردیم. بعد از ظهر همه با هم رفتیم زیارت. آقا روح الله زودتر از همه برگشت خانه. وقتی برگشتیم، دیدیم ایوان را آب و جارو کرده و ایستاده پای سماور برایمان چای می-ریزد. این شد کار هر روزش. یک روز به او گفتم:« شما به خاطر چای رفقا، زیارت را کوتاه می­کنید و زود برمی­گردید؟» گفت: « من ثواب این کار را کمتر از دعا و زیارت نمی­دانم.» *همیشه سه ساعت از شب گذشته دنبالم. ترسیدم نرفتم. یکی دیگر را وارد حرم حضرت علی علیه السلام فرستاد. اسمم را پرسید. به او گفتم، می­شد. هر شب می­آمد. بعضی از گفت: « دوست داری در این خانه بمانی مراجع پیغام دادند که : « شما مرجعید، و به ما کمک کنی؟» گفتم:« چه کاری مدرس حوزه­اید، خوبیت ندارد مثل از من بر میاد؟» گفت: « مهم نیست، یک زائر هر شب بروید حرم.» سید من از خودت خوشم آمده.» گفتم:« به روح الله آشفته شد، گفت:« یعنی من از یک شرط، این که اگر مُردم برام نماز این خرمن علم و تقوا بهره­ای نبردم؟» وحشت بخونید. » لبخند زد و گفت: « ما *جلوی کفشداری که می­رسید گفتیم شما این جا کار کنید نه این که خودش خم می-شد و کفشش را هنوز نیامده صحبت از مردن کنید.» برمی­داشت و می­داد دست کفشدار بعد من را به دو نفر دیگر معرفی حرم. نمی­گذاشت کسی دست به کرد. حالا که چنین فرصتی گیرم آمده کفشهایش بزند. بود دوست نداشتم از دستش بدهم. از این کارها بدش می-آمد. می­ترسیدم که چند وقت دیگر بیرونم می-رنجید کند. به او گفتم:« آقا، یه وقت دیگر بیرونم *من را توی حرم حضرت علی علیه نکنی.» گفت: « تا خودت نروی، هیچ السلام دیده بود. یکی را فرستاده بود کس شما را بیرون نخواهد کرد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 173صفحه 11