مجله نوجوان 173 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 173 صفحه 15

در حالی که خم شده بود رفت روی درخت دومی.» ناگهان دی جعفر بدون مقدمه گفت: « هم خود مو. یک دفعه جلو بخشداری رفتم روی درخت و جلو بهداری آمدم پایین. از ای درخت پریدم به او درخت. همرم پاک کردم. به چل و پنج دقیقه. نه، خدایا توبه! به پنجاه دقیقه.» فاصلة بخشداری و بهداری دو کیلومتر است و تمام خیابان اصلی شهر را شامل می­شود و درختهای سپیدار بسیار بلندی دارد. ماجرای عکاسی ماجرای سنگ نوشته داوود اخیراً یک دوربین زنیت خریده یکی از بچهها پای تین آتیش تعریف بود و چپ و راست از ریخت و هیکل در می­کرد و می­گفت:« با دایی جعفر رفته و دیوار و پل و جاده عکس می­گرفت. بودیم کوه. روی یک دیوارة سنگی توی آن شب داشتم از هنر عکاسی می­گفتم ارتفاع دویست متری از سطح دره با که دایی جعفر آمد. از همان دور داد رنگ نوشته بودند؛ دلاور! خسته نباشی. زد:« هم خود مو...» دایی جعفر گفت: اوره که میبینن، مو و بعد آمد و در حالی که خودش نوشتم را گرم می­کرد، گفت: « وختته هتل من گفتم: مشهده درست کرده بودن، مخواستن دایی جعفر، تو که سواد نداری. ازش عکس تبلیغاتی بگیرن. هر کس خیلی محکم گفت: خوب اونا از پایین عکس گریفته رئیس هتل گفته نه، مگفتن مو منوشتم! ماله نیست. یک نفر گفته یک دایی جعفر نامیه توی طرقبه. ای کار شما فقط از او برمییه. امدن به دنبال مو و ماجرای درختای کنار خیابون رفتم از روی پوشت بومب شهرداری یک عکس از هتل گریفتم که دیوالای دور تین آتیش ایستاده بودیم. من پوشت هتلم معلوم مرفت!» گفتم: « بچهها ! من امروز یک صحنه­ای فاصلة شهرداری وهتل خیلی زیاد دیدم که توی عمرم ندیده بودم. کل است و تازه کدام دوربین پشت چیزی عباس که داشت درخت چنار وسط را نشان می­دهد؟ اما دایی جعفر ه حسینیه رو پاک می­کرد، و شاخه­های دیگه. اونو اره می­کرد، از نوک درخت اولی تصویر سازی: مجید صالحی سروش مسعودی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 173صفحه 15