سرمقاله
حق همیشه با تو بود
فرزند آدم به تاریکی پناه آورد و
آفتاب را به حکمیّت در صفّین به
خاک نشنانید.
حکومت از آن تو بود و حقّ تو بود و
حق را چگونه میتوان یافت اگر عدل
حاکم نباشد؟
عدالت معنای نام بلند تو بود و نام بلند
تو درحکومت کوتاهفکران، خانهنشین
شد و چه ظلمی از این بالاتر؟ چه بختی
از این سیاهترکه حق با علی باشد و
حکومت ازآن علی نباشد؟
کرده بود. خفّاشانی بودیم و به غارهای
سیاه پناه بردیم. نور تو از سرما زیاد
بود. به تاریکی دل بستیم.
تو دست خداوند بودی، بالاتر از تمامی
دستها و خلافت، تنها از آنِ تو بود امّا
خاک تیرهبخت تنها پنج سال، تنها پنج
سال اقبال یافت که سایۀ حکومت عدل
تو را بر سر خود داشته باشد.
حکومت برای تو کوچک بود و زمین
سعادت خود را در میلیونها سال دور
باطل زدن گم کرده بود و قدر تو را
نمیشناخت
ای مولای متّقیان !
تو را چه کوچک دیدیم که دریچۀ
چشمانمان بیشترازباریکهای از نور تو
نمیتوانست برگیرد و فهم بلند تو در
سینههای تنگ ما نمیگنجید.
گاهی تو را تنها در آه و زاری و
عبادت نیمه شب دیدیم و تو را عابدی
انگاشتیم.
گاهی تنها تو را در کفشهای
وصله دارت دیدیم و تو را زاهدی
انگاشتیم .
گاهی تنها تو را درکیسههای نان و
خرمایی که برای یتیمان میبردی و گاه
در اشکی که در دامان چاه میریختی
و گاه در شمشیری که کمر کفر را
میشکست و هر دل سیاهی را به
هراس میافکند، دیدیم امّا تمام تو را
نه میدیدیم و نه میدانستیم.
تو تمام اینها بودی و بیشتر از همۀ
اینها...
آیینۀ تمام صفحات خداوند بودی بر
زمین.
بیکرانگی تمام خوبیها در شمایل
فرزندآدم.
اقیانوسی که بیکرانگیاش در چشم
هیچ مخلوقی نمیگنجید و بزرگیاش را
جزخداوند خالق بصیر و یکتا نمیدید.
ما را ببخش.
ما تو را نشناختیم و تو را کوچک
انگاشتیم.
آفتاب علم تو چشمانمان را سفید
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 178صفحه 3