مجله نوجوان 178 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 178 صفحه 3

سرمقاله حق همیشه با تو بود فرزند آدم به تاریکی پناه آورد و آفتاب را به حکمیّت در صفّین به خاک نشنانید. حکومت از آن تو بود و حقّ تو بود و حق را چگونه می­توان یافت اگر عدل حاکم نباشد؟ عدالت معنای نام بلند تو بود و نام بلند تو درحکومت کوتاه­فکران، خانه­نشین شد و چه ظلمی از این بالاتر؟ چه بختی از این سیاهترکه حق با علی باشد و حکومت ازآن علی نباشد؟ کرده بود. خفّاشانی بودیم و به غارهای سیاه پناه بردیم. نور تو از سرما زیاد بود. به تاریکی دل بستیم. تو دست خداوند بودی، بالاتر از تمامی دستها و خلافت، تنها از آنِ تو بود امّا خاک تیره­بخت تنها پنج سال، تنها پنج سال اقبال یافت که سایۀ حکومت عدل تو را بر سر خود داشته باشد. حکومت برای تو کوچک بود و زمین سعادت خود را در میلیونها سال دور باطل زدن گم کرده بود و قدر تو را نمی­شناخت ای مولای متّقیان ! تو را چه کوچک دیدیم که دریچۀ چشمانمان بیشترازباریکه­ای از نور تو نمی­توانست برگیرد و فهم بلند تو در سینه­های تنگ ما نمی­گنجید. گاهی تو را تنها در آه و زاری و عبادت نیمه شب دیدیم و تو را عابدی انگاشتیم. گاهی تنها تو را در کفشهای وصله دارت دیدیم و تو را زاهدی انگاشتیم . گاهی تنها تو را درکیسه­های نان و خرمایی که برای یتیمان می­بردی و گاه در اشکی که در دامان چاه می­ریختی و گاه در شمشیری که کمر کفر را می­شکست و هر دل سیاهی را به هراس می­افکند، دیدیم امّا تمام تو را نه می­دیدیم و نه می­دانستیم. تو تمام اینها بودی و بیشتر از همۀ اینها... آیینۀ تمام صفحات خداوند بودی بر زمین. بیکرانگی تمام خوبیها در شمایل فرزندآدم. اقیانوسی که بیکرانگی­اش در چشم هیچ مخلوقی نمی­گنجید و بزرگی­اش را جزخداوند خالق بصیر و یکتا نمی­دید. ما را ببخش. ما تو را نشناختیم و تو را کوچک انگاشتیم. آفتاب علم تو چشمانمان را سفید

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 178صفحه 3