مجله نوجوان 178 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 178 صفحه 28

جیمز فین گارتر برگردان: احمد پوری سه خوک کوچولو دادند: «این روشهای زور گویانۀ تو در خوکهایی که می­خواهند از فرهنگ و کاشانۀ­شان دفاع کنند هیچ تأثیری ندارد.» اما گرگ که نمی­توانست بیش از این مقاصد خود را پنهان کند، عقب رفت و جلو آمد و نفسی تازه کرد و خانه را با خاک یکسان کرد. سه خوک کوچولو از ترسشان فرار کردند به طرف خانه چوبی و گرگ هم افتاد به دنبالشان. گرگهای دیگر، زمین خانه­ای را که دیگر خراب شده بود خردیدند و آن را تبدیل به مزرعۀ موز کردند. پشت سه راضی از کارشان زندگی آرام و خودگردانی را در آنها آغاز کردند. اما این خوشی دیری نپایید. روزی سر و کلّۀ گرگی بزرگ و خبیث با عقاید توسعه طلبانه پیدا شد. نگاهش به خوکها که افتاد هم از نظر جسمی و هم ایدئولوژیکی گرسنه­اش شد. خوکها با دیدن گرگ دویدند به طرف خانه­ای که از نی ساخته شده بود. گرگ هم پشت سرشان دوید و در را به شدت کوبید و تعره زنان گفت: «آهای خوک کوچولوها، بگذارید بیایم تو!» خوکها با صدای بلند جوابش را در زمان قدیم سه خوک کوچولو زندگی می­کردند که همیشه احترام همدیگر را داشتند و با محیط زیست پیرامون خود در همانگی بودند. هر یک از آنها با استفاده از مواد کاملاً بی­ضرر برای محیط زیست، خانه­ای برای خود ساختند. خانۀ خوک اولی از ساقه­های نی بود، خانۀ دومی از شاخه­های چوب و سومی هم خانه­اش را از آجرهایی که از مخلوط گل رس و پشگل و شاخه­های درختان که در کوره­ای پخته بود، بنا کرد. پس از این که ساختن خانه­ها تمام شد، هر

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 178صفحه 28