نیره کاشانی
تو از تبار همان سروهای آزادی
تو مانده بودی و صد کوفه بیوفایی و ظلم
لبان تشنه و اسب و رکاب و سرنیزه
تو مانده بودی و صد کربلا غریبی و خون
طلوع خونی خورشید عشق بر نیزه
هزار کرب و بلا خون میان چشمانت
اسیر غربت و تنهایی و غم و دردی
تو از قبیلۀ خورشید بودی و اکنون
اسیردست هزاران هزار نامردی
تو از تبار همان سروهای آزادی
که از صلابت گامت زمین ز خواب پرید
ز انعکاس رخت آب، رنگ و رویی داشت
ز شرم روی شما رنگ و روی آب پرید
به یاد داغ تو هرگه که میپرد خورشید
ز شرم بر رخ خود میکشد نقابی سرخ
تو امتداد صدای غریب العطشی
کلام توست رهاورد انقلابی سرخ
کجاست آنکه بفهمد غم نگاهت را
دلم گرفته به یاد غریبیات امشب
هزار قافله دردم بیا مرا دریاب
فدای صبر و شکیبایی تو ای زینب
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 178صفحه 34