مجله نوجوان 178 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 178 صفحه 9

تمام گرفتاریها و اختلافات ما درهمین سه موضوع نهفته است... آقای شاه! شاید اینها می­خواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند.» روحانیت گفت. بعدگفت: «امروز به من خبردادند که عدّه­ای از وعّاظ و خطبای تهران را برده­اند سازمان امنیت و تهدید کرده­اند که از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسراییل حمله نکنند، نگویند اسلام در خطر است، دیگر هر چه بگویند آزادند، چوب و چماغ و چاقو زدند. بعضی­ها از ترس، خود را ازطبقه دوم به حیاط انداختند. بعد از رفتن مأمورها، طلبه­ها زخمی ­و پریشان روی زمین افتاده بودند. در و پنجره­ها شکسته بود. به بیمارستانها گفته بودند زخمیها را قبول نکنند. کسانی که خانۀ حاج آقا روح الله بودند، ترسیدند که به خانۀ او هم حمله کنند، رفتند و درِ خانه را بستند. وقتی دید در خانه بسته است، با صدای بلند گفت: «به اجازۀ کی در را بسته اید؟ در را باز کنید.» به چهره وحشت زدۀ مردمی که به خانه­اش آمده بودند نگاه کرد و گفت: «ترس و هراس را از خود دورکنید.» برایشان حرف زد تا آرام شدند. دیگر اعتراضش را با تلگراف و اعلامیه به گوش همه می­رساند. صبح عاشورا که 13خرداد بود، یکی از ساواکیها رفت خانه او. ده روز اول محرم توی خانه­اش عزاداری بود. توی حیاط چادر زده بودند. مردم سرتاسر حیاط نشسته بودند. از بین جمعیت راهش را باز کرد و رفت پیش آقای خمینی. گفت من از طرف اعلی حضرت مأمورم به شما ابلاغ کنم اگر امروز سخنرانی کنید، کماندوها را به مدرسه می­ریزیم و آن جا را به آتش و خون می­کشیم. حاج آقا روح الله زود گفت: «ما هم به کماندوهای خود دستور می­دهیم فرستادگان اعلی حضرت را تأدیب کنند.» ساعت 4 رفت مدرسۀ فیضیه .از فاجعۀ فیضیه و از انقلاب سفید و از

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 178صفحه 9