به درخت نارون فکر میکنم که آن چنان قد
کشیده که از طبقۀ دوّم، از کلاس دوّم پیداست.
حتماً این درخت پیرتر از طبقۀ دوّم و کلاس دوّم
است. به رقصی که این نارون در نسیم پاییز میکند،
فکر میکنم. هر شاخه مانند انسانی است که در
نسیم پاییزی خوشحال
میشود و به دویدن به
این طرف و آن طرف
مشغول میشود. واهمه
دارم از زمانی که این
مدرسه خراب شود و
این درخت نیز به همراه
او ...
علی نظری
صبح یک روز
آفتابی بود. صدای
شرشر آب میآمد.
از روی تخت
آمدم پایین. فکر
میکردم صدای
شیر آب آشپزخانه است ولی این طور
نبود. باران تندی میآمد و در ذهنم
فکر کردم انگار درختها و گلها دارند
زیر باران دوش میگیرند و این آب از
ابرهای گریان است که از دست دنیا
گریه میکنند.
محمدرضا موسوی
من به ساعت فکر کردم. ثانیهشماری
که هیچ وقت نمیایستد مگر آنکه
عمرش تمام شود. عقربههایی که با
قدرت خاصی زندگی میکنند. این
عقربهها باید تمام نقطههای صفحۀ
ساعت را طی کنند تا
مردم را آگاه کنند ولی
خودشان نمیدانند که
مردم را آگاه کردهاند.
معمولاً مردم ساعتهای
دقیق را بیشتر دوست
دارند. چون ساعتهای
کهنه کارشان را خوب
انجام نمیدهند.
محمدمهدی مهدی خاکی
از نظر من ماشینهای شاسی بلند،
بهترین ماشینهای جهان هستند. چون
هرجا که آدم تویش باشد احساس
امنیت میکند. مثلاً شما اگر
ژیان داشته باشید و یک شخص
با ماشین شاسی بلندش جلوی
شما بپیچد، شما حتماً حتماً
محکم ترمز میکنید و میترسید
ولی اگر شما شاسی بلند داشته
باشید، نگران نخواهید شد.
سعید سید تفرشیها
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 192صفحه 11