
باشد.
با چشم خودم دیده بودم که تملّق و چاپلوسی و ریا با قیصر
دشمنی میکردند امّا او سرافراز و بینیاز بود و بینیازی او
خیلی از مناسبات رایج اداری و سیاسی جامعه را به هم
میریخت و مشت خالی سکّههای تقلّبی را خیلی زود باز
میکرد.
قیصر آزاد بود و دوست داشتن قیصر سنگ محکمی بود که
ما درستی و غلطی آدمها را با آن میسنجیدیم.
خوبها همیشه دوستش داشتند و بدها به محبوبیّت او
حسادت میکردند و از او میگریختند.
***
قیصر امین پور در دنیای مجلّات کودکان و نوجوان هم
به اندازۀ دنیای شعر محبوبیّت دارد. او سالها سردبیر مجلّۀ
سروش نوجوان بود و مجلّۀ ما را هم دوست میداشت. یادم
میآید هرچند شماره یک بار مجلّات دوست را برای استادم
میبردم و از راهنماییها و تجربۀ فراوان او برای بهتر شدن
مجلّه بهرهمند میشدم و با همین شیوه، کارکردن و مطلب
نوشتن برای نوجوانان را از او یاد میگرفتم.
***
سه شنبه، هشتم آبان ماه سال گذشته استاد قیصر امین پور
حوصلهاش از دست ما سر رفت و برای همیشه به آسمان
سفر کرد.
الان یک سال است که ما بزرگترین و بهترین و مهربانترین
معلم زندگیمان را از دست دادهایم.
یک سال است که تنهایی زورش از ما بیشتر شده و ما
بدون قیصر زورمان به تنهایی نمیرسد. تنهایی ما را اذیت
میکند و مهربانی بدون قیصر کاری از دستش بر نمیآید.
محسن وطنی
یادداشتهای گم شده
پس کجاست؟
چند بار
خرت و پرتهای کیف باد کرده را
زیر و رو میکنم:
پوشۀ مدارک اداری و
گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای دعوت عروسی و عزا
قبضهای آب و برق و غیره و کذا
برگۀ حقوق و بیمه و
جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامههای طبق قاعده
نامههای رسمی و تعارفی
نامههای مستقیم و محرمانۀ معرفی
برگۀ رسید قسطهای وام
قسطهای تا همیشه ناتمام...
پس کجاست؟
چند بار
جیبهای پاره پوره را
پشت و رو کنم:
چند تا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکۀ سیاه
صورت خرید خوار و بار
صورت خرید جنسهای خانگی...
پس کجاست؟
یادداشتهای درد جاودانگی؟
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 192صفحه 17