مجله نوجوان 192 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 192 صفحه 14

بعد، من را از شهر بیرون برد و من با دلی پر از امید و قدردانی از پدرم شهر را ترک کردم در حالی که نمی­دانستم وقتی به شهر کوچکمان برگردم، 15 سال از ماجرا گذشته است. وقتی به شهر برگشتم، مادر دختر کوچکی بودم. من برای دیدن خاطره­های گذشته به شهر کودکی­ام بازگشتم. میزبان، اتاق خانه­اش را شبیه اتاق آخرین مهمانی تزیین کرده بود. «همان گروه قدیمی، جینی اسمیت و ... را به یاد می­آوری؟ خواهران کرین را چطور؟» حس عجیبی از وحشت باز بر من غلبه کرد که علتش شنیدن اسم خواهران کرین بود. من دوباره به کودکی بدل شده بودم که از صورتک عجیبی که می­خواست من را بکشد، می­ترسیدم. بالاخره به خودم مسلط شدم و گفتم: «من همه را به یاد می­آورم. خواهران کرین چطورند؟» «مثل همیشه یکی محبوب دل­ها و آن یکی شکست خورده، منزوی و بی دست و پا». «این منصفانه نیست؛ کارولین فلج اطفال گرفته بود. تو چطور می­توانی از او انتظار داشته باشی که ...» «اما آیرین شکست خورده است. او یک احمق تمام عیار است. یادت هست که چطور تمام وقت شوخی می­کرد و می­خندید؟ حالا هم همان طوری است ولی راستش را بخواهی حالا هرچه که می­گوید کمی احمقانه به نظر می­رسد. من که از دیدنش بیزارم. فقط اشکال کار این است که نمی­شود کارولین را بدون آیرین دعوت کرد...» «حال کارولین خوب است؟» «البته که خوب است. از او به خوبی مراقبت شد و حالش خوب شد. بهتر از ما. من فکر می­کنم رنج و دردی که کشیده بود باعث تعمق و فکر کردن او روی مسایل زندگی شد. او قوی و مستقل است. البته نباید زحمات پزشک، پرستار و مادرش را نادیده گرفت ولی ...» در همان لحظه زنگ در به صدا درآمد و مادر میزبان من که از پنجره بیرون را نگاه می­کرد، مادر را صدا زد. هیچ وقت کلماتش را فراموش نمی­کنم. او گفت: «دخترم، در را باز کن. خواهرِ کارولین است. » و میزبان من همان طور که به طرف در می­رفت، نگاهم کرد و گفت: «چی بهت گفتم؟»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 192صفحه 14