مجله نوجوان 215 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 215 صفحه 9

حمایت از کارمندان - آخه من یه کارمندم. قانون حمایت از کارمندان ابلاغ نمی شه. منم می خوام با این کار به این مسأله اعتراض کنم. مرد ، یک مرتبه دستش رو انداخت دور گردنم و گفت: « به خدا هست! بین ما هنوز آدم با دل و جرأت هست، آدم هایی با دل شیر، آدم های قهرمان، به خاطر این کار به شما تبریک می گم، از جون و دل تبریک می گم، من هم کارمندم، اگر آدم هایی مثل من و شما این کار رو نکنن، پس کی باید بکنه؟! » « اگر چند نفر به همین شکل اعتراض کنن، باور کن همه ی کارها درست می شه... اجازه بده روی ماهت رو ببوسم... بیا، یک درخت حسابی واسه ت پیدا کنم... به خدا خیلی خوشحالم، دارم از خوشحالی بال در می یارم. » با هم راه افتادیم دور میدان به دنبال یک درخت مناسب... این کج و کوله ست! او خیلی نازکه... اون یکی خیلی از میدون دوره... این یکی خیلی بی جونه و... دوستم که حرکاتش کم کم شبیه جلاد باشی ها شده بود، درخت نسبتاً قطور و بزرگی رو نشون داد و گفت: « اون چطوره ؟ گفتم: خوبه! از این بهتر نمی شه... » گفت: « خوبه، چیه؟عالی یه... اگر خودت رو ازش آویزون کنی همه ی میدون می تونن تو رو ببینن... با این که داره دیرم میشه باید برم اداره، اما مهم نیست، هدف خدمت کردنه! این هم یه جور خدمته مگه نه؟! می دونی! اگه این کار رو بکنی همه چی درست می شه بذار یه سهم کوچیکم ما توی این کار داشته باشیم، یه گرهی واسه ت بزنم ، حظ کنی! » « همه جورش رو بلدم ، اون شکل های مختلفی داره... » گفتم: زحمتتون می شه؟! گفت: « چه زحمتی؟! یه بار دیگه این حرف رو بزنی ازت دلخور می شم... این مشکل ما هم هست، شتری یه که در خونه ی همه مون می خوابه... حالا تو خودت رو دار بزن ببین چی می شه؟! چه آدم هایی پیدا می شن که یکی خودش رو زیر قطار بندازه، یکی بره روی پل و یک گلوله خالی کنه توی مغزش... اغلب اتفاق های بزرگ همین طور دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 3 پیاپی 215 / 12 اردیبهشت 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 215صفحه 9