مجله نوجوان 46 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 46 صفحه 5

برای او شدن پول خوبی می دهند مرد می گوید: "فقط یک ساعت" و اشاره می کند به پولها: "در برابر 50 هزار تومن." می پرسم: "همه مرا می بینند؟" می گوید: "تو را نه، اون را می بینند." می پرسم: "خیلی عوض می شوم؟" می گوید: "آره از سر تا پا مثل اون می شوی." پولش را می گیرم. به اسکناسهای سبز و آبی نگاه می کنم. می گوید: "با از این کمترش هم این کار را کرده اند." به کفشهای مادرم فکر می کنم که نو می شود. می گوید: "زود باش! تا آفتاب نرفته باید او بشوی. باید زیر آفتاب ازت فیلم بگیریم در حال عرق ریختن. حاضری؟" با سر اشاره می کنم که یعنی بله و توی ذهنم برای مادر یک جفت کفش انتخاب می کنم. می گوید: "3،2،1 / سکانس الاغ شدن پینوکیو را می گیرم." زهرا صفایی زاده موضوع اصلی را فراموش نکن! خانمی یک طوطی خرید اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند و به صاحب مغازه گفت: "این پرنده صحبت نمی کند." صاحب مغازه پرسید: "آیا در قفسش آینه ای هست؟ طوطیها عاشق آینه اند. آنها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند." آن خانم یک آینه خرید و رفت. روز بعد باز آن خانم برگشت. طوطی هنوز هم صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید: "نردبان چه؟ آِا در قفسش نردبانی هست؟ طوطیها عاشق نردبان هستند." آن خانم یک نردبان خرید و رفت. اما روز بعد باز هم آن خانم آمد. صاحب مغازه گفت: "آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ نه؟! خوب مشکل همین است. به محض اینکه شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسین همه را بر می انگیزد." آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت. وقتی آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملا تغییر کرده بود. او گفت: "طوطی مرد!" صاحب مغازه یکه خورد و پرسید: "واقعا متاسفم، آیا او یک کلمه هم حرف نزد؟" آن خانم پاسخ داد: |چرا! درست قبل از مردنش با صدایی ضعیف از من پرسید؛ آیا در مغازه، غذایی برای طوطیها نمی فروختند؟" ترجمه: سارا طهرانیان

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 46صفحه 5