مجله نوجوان 46 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 46 صفحه 11

کاغذهای پاره حجت الاسلام رضوانی مسوول امور مالی و دیگر کارهای امام بود. روزی او پشت یک پاکت، چیزی نوشت و آن را به دست امام داد. عصر همان روز، وقتی خورشید کم کم غروب می کرد و دسته ای پرنده مهاجر در آسمان پرواز می کردند، امام آن نوشته را خواند. نوشته، چند جمله ای بیشتر نبود، اخمهای امام در هم رفت. امام روی کاغذ کوچکی جواب نامه او را نوشت و بعد زیر آن نوشت: "شما در این کاغذ کوچک هم می توانستید بنویسید." شب که ستارگان، روشنی بخش آسمان بودندف نوشته امام به دست او رسید. وقتی که جمله آخر را خواند، چشم از آن برنداشت. چند بار دیگر هم آن را زیر لب تکرار کرد. دانه های اشک بر صورتش چکید. از آن همه دقت امام به هیجان آمده بود. صبح روز بعد، وقتی خورشید بالا آمد و نسیم صبحگاهی میان شاخه های نخلها وزید، او کیسه ای برداشت. از آن روز به بعد، او کاغذهای پاره را جمع می کرد و هنگامی که می خواست برای امام چیزی بنویسد، روی آنها می نوشت. امام هم زیر آنها جواب می داد و لبخند ملایمی بر لبانش نقش می بست. ناصر نادری خلاصه خوبیها لبخند تو، خلاصه خوبیهاست لختی بخند، خنده گل زیباست پیشانی ات تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست رمپیم گکتم هشق تخ.رتیی از پشت شیشه دل تو پیداست تو امتداد کوثر جوشانی سرچشمه تو سوره اعطیناست فریاد تو تلاطم یک توفان آرامشت تداوم یک دریاست با ما بدون فاصله صحبت کن ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست قیصر امین پور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 46صفحه 11