مجله نوجوان 46 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 46 صفحه 29

"من" برای شما از همه مهمتر است. شاید بر همین اصل دوست واقعی ندارید. قرار نیست تخته سیاه کلاس را پاک کنید. نان گرفتن برای خانه عذاب همیشگی شماست و فکر می کنید مقصر حوادث دیگری است. شکلات زیاد نخورید. فیلمهای گروه اجتماعی تلویزیون را زیاد ببینید و کتاب بوستان و گلستان سعدی را از انباری بیرون بیاورید و بخوانید. به فرق بین کدو و آدم هم زیاد فکر کنید. همیشه یک راه برای درست شدن هست. د - ج - د): این رمز رومانیایی به معنای ویروس جد اندر جد یا در از جلوی دیوار رد نمی شود، است که معنا و مفهوم آن این است که از منزل خارج شوید و به نزدیک ترین روانپزشک مراجعه فرمایید. علائم حیاطی شما در اتاق تان نیز دیده می شود. بی خیالی در زندگی گاهی خوب است به شرط اینکه اندازه را نگه دارید. الف - ب - ج/ د - ج ب / ب - ب - ب/و...): تمام این حالات را می توانید براساس ذوق خود با هم ترکیب کنید. ملاک ما در این فالها یکی سر کار گذاشتن شما است (صادقانه!) دوم تفکیک افراد فداکار، خود خواه، متعادل و بی خیال و نیز حالتهای مشابه و مشترک که از روی جملات انتهایی هر بند می توانید آنها را درک کنید. راستی اگر شما در این سه وضعیت قرار می گرفتنید چه می کردید؟ فکر کنید و نتایج را روی کاغذ بنویسید. سعی کنید در هر کدام رگه هایی از حالت های مختلف را پیدا کنید. ارادتمند ژیکس ژوت فرنگی دوست خرده داستان بچه هه گفت: مامان من می رم سنگ پیدا کنم. باشه؟! مامانش گفت: نه. بچه هه رفت سنگ پیدا کرد. گفت: مامان قشنگه؟ مامانش گفت: نه. باز بچه هه گفت: مامان قشنگه؟!! می خوایش؟ مامانه گفت: نه! دست هات کثیف می شه. بچه هه گفت: مامان ببین چه چوب بزرگیه؟ مامانه گفت: نه. گفت مامان این یکی کوچیکه رو می خوای؟! مامانه گفت: نه! بچه هه گفت: مامان برم بلیط بخرم؟! مامانه گفت: نه. گفت: مامان تو رو خدا برم یه عالمه بلیط بخرم؟ مامانه گفت: نه. بچه هه گفت: مامان بدوم؟! مامانه گفت: نه. اون گفت: نه. بعد سوار اتوبوس شدند. بچه هه گفت مامان اینجا بنشینم. مامانه گفت: نه. بعد بچه هه دیگه هیچی نگفت. سیاهی چشم بچه هه اونقدر که به بالا نگاه کرد، منتظر شنیدن یه باشه یا آره، همون جوری موند. بعد مامانه ناراحت شد که چرا چشم بچم چپ شده. بعد گفت: نه! نه! نه! نه!. چرا باید تواین همه بچه، چشم های بچه من چپ بشه. این بی عدالتیه. بعد مامانه گفت خدایا چشم های بچم رو شفا بده. بعد خدا گفت: نه! نسیم داوری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 46صفحه 29