مجله نوجوان 114 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 114 صفحه 6

گفتگوی خودمانی گلدونه وقتی مرگ در می زند مرگ، نزدیکترین کسی است که همیشه فراموشش می کنیم و از ما خیلی دور است. شایدشما ازکسانی باشیدکه یکی ازعزیزانتان را از دست دادهاید و شاید در میان شماکسانی باشندکه یک روز با جای خالی یک دوست، یک فامیل و یک عزیزمواجه شده باشند. همیشه درمورد مرگ، حرفهای زیادی شنیدهایم، مثل شتری که درخانة همه می خوابد یا مرگ پایان کبوترنیست... آدمها در مورد مرگ زیاد گفتهاند و نوشتهاند. علتش هم واضح است، چون همه بالاخره دریکی از روزهای خدا، میمیرند! حالاکه مرگ برای همه است، پس چرا آدم بزرگها، آن را از بچهها قایم می کنند؟ چرا فکر می کنند، کوچکترها طاقتش را ندارند یا نمی توانندآن را درک کنند؟ این بار بحث بر سر بزرگترهاست، یعنیمی خواهیم چاقوی جراحی را برداریم و رفتارآنها را در مقابل مرگ عزیزانمان بشکافیم تا آنها به خود بیایند و روی رفتارهایشان یک تجدید نظری بکنند! آدمهادرخانوادة شان و درمحل کارشان حضوری پررنگ دارند، بنابراین طبیعی است که وقتی یک آدمی برای همیشه از محیط خانواده و محل کارش حذف می شود، این موضوع تأثیر زیادی روی اطرافیانش می گذارد اما...! اماچرا این اطرافیان به رفتارهایشان فکرنمی کنند؟ من دخترکوچکی را می شناختم که پدرش را دریک تصادف رانندگی از داستان پلیسی شاگردشیطان -ازچپ به راست. هشت... شش... یک. برنگرد، همان طورکه به طرف دیوار ایستادهای، بایست وگرنه با این اسلحه آبکشت می کنم. مت با دستور زن می بایست اسلحه­اش را به زمین میانداخت ولی او اسلحهای به همراه نداشت و به ناچارکتش را بیرون آورد و به گوشهای انداخت تا آن زن خیالش ازجانب او راحت شود. بعد از چند لحظه مت سرش را با احتیاط برگرداند. زن جوانی را با چشمانی ریز و درخشان مشاهده کرد. هنوزحولة حمام به تن داشت. مت فهمید او از ابتدا منزل بوده ولی چون درحمام بوده صدای زنگ در را نشنیده است.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 114صفحه 6