مجله نوجوان 114 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 114 صفحه 16

بچه محصل فقط نذارمچاله ات کنن یک اسکناش پنج هزار تومانی، مرتب و اتو کشیده و براق که هنوز عطر چاپ دارد روی میز بانک افتاده است و کنارش یک اسکناس پنجاه تومانی مچاله شده و چسب خورده است که او هنوز بوی چرک دست می دهد. اسکناس پنج هزارتومانی برای خودش قیافه گرفته و با غرور به سایر پولها، حتی چکهای بانکی نگاه می کند و گاهی گردو خاک روی آستین کتش را می تکاند. اسکناس پنجاه تومانی به آرامی صدایش می زند: سلام رفیق! پنج هزاری: بامن بودید؟ پنجاهی: آره رفیق خواستم بهت خوش آمد بگم، تولدت مبارک. پنج هزاری: من شما را به جا نمی آورم. قبلاً جایی ندیدمتان؟ پنجاهی: البته که ندیدی تو دو سه روز است که به دنیا امدهای، تازه واردی. پنج هزاری: خُب منظورشما چیست؟ فعلاً که ملاحظه می فرمایید از همه شما بیشتر محبوبیت دارم حتی از چکهای تضمینی! همة مردم مرا می خواهند و طرفدار من هستند. پنجاهی: من هم وقتی تازه به بانکهاآمدم همین جوری بودم، کلی طرفدار داشتم و برای خودم اسم و رسمی به هم زده بودم، اگه یه بچهای یه پنجاه تومانی نو عیدی می گرفت دلشمی خواست پروازکند چون اندازۀ یکی دو ماه پول توجیبی برایش ارزش داشت. پنج هزاری: لطفاً بااین حرفهای قدیمی وقت باارزش مرا تلف نکنید. آخرپنجاه تومان هم شدپول؟ حیف نیست که من با این ارزش و شیک پوشی و محبوبیت وقتم را برای گوش کردن به حرفهای شما تلف کنم؟ پنجاهی: نه داداش! هرکاری که دلت خواست بکن. فقط اجازه نده مچاله ات کنن، نذاربهت چسب بزنن،اگه خواستن روت یادگاری بنویسن حالشونو بگیر، از ما گفتن بود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 114صفحه 16