مجله نوجوان 114 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 114 صفحه 30

نوشته: جوزف ینکاویچ ترجمه: محسن رخش خورشید برنده قسمت دوم او را کتش را برداشته بود وداشت به سمت سکوی پرتاب پیش می رفت. ازاین زاویه به خوبی مشخص بودکه یک قطعه از راکتش جداشده و نبود این قطعه باعث می شددر همان لحظۀ اول بالۀ راکت از بدنه جدا شود. اد کاملاً بی اطلاع بود و داشت خوشحال و خندان به طرف سکو می رفت. وقتی به سکو رسید، رویش راگرداند و برای تام دست تکان داد. تام به شدت دچار دلهره شده بود اماتصمیم گرفت حرفی نزند و پیروزی خودش را قطعی کند. به هر حال این وظیفۀ خود اد بود که راکتش رابررسی کند و هیچ ربطی به او نداشت. مجری اسم اولین شرکت کننده را خواند. دخترکی مو بور از سکو بالا رفت و راکتش را در جایگاه قرارداد و فیتیله را آتش زد. راکت با صدای مختصری پرتاب شد وکمی اوج گرفت و خیلی زود سقوط کرد. دخترک اخمهایش را درهم کشید و ازسکو پایین آمد. راکت بعدی مسافت نسبتاً قابل توجهی راطی کرد امازودتر از چیزی که به نظرمی رسید به زمین افتاد. راکتهای بعدی هم یکی بعدازدیگری پرتاب شدند اما هیچ کدام به نتیجۀ خاصی نرسیدند. داورها با دقت مسافتهای طی شده را اندازه گیری و یادداشت می کردند. تام به بچّههایی که با صورتهای گرفته ازسکو پایین می­آمدند نگاه می­کرد. برای اولین بار ناراحتی آنها، او را خوشحال نمی کرد. یک نفر حرف خنده داری زد و همۀ بچهها خندیدند. ازقبل هم بیشتراحساس تنهایی کرد. همیشه پیروزمیدان بود اما به نظرمی رسید که دیگران خوشحال تر ازاو به خانههایشان برمی گردند. احساس عجیبی به اودست داده بود. حس می کرد اینکه اشکال کار دیگران را می داند وآن را نمی گوید یک جور دزدی است. روی زمین نشست و به چمن مشت زد. صدای مجری افکارش را پاره کرد: اِد مالوویچ شرکت کنندۀ بعدی است. اد راکتش را برداشت و از سکو بالا رفت. تام یکباره و ناخواسته فریاد زد: صبرکن. همۀ تماشاگران به او نگاه کردند. اِد برگشت وگفت: چه شده؟ تام جلو رفت و به بالۀ راکت اشاره کرد وگفت: یک قطعه­اش گم شده. نمی توانی پرتابش کنی. اد با سرعت به بالۀ راکت نگاه کرد و متوجه اشکال کار شد. با دست به مجری برنامه علامت داد و از او پنج دقیقه فرصت خواست تا اشکال را برطرف کند. سپس رو به تام کرد وگفت: می تونستی چیزی نگی. اینطوری شانس خودت روکمترکردی. چنددقیقه بعد راکت او پرتاب شد وآنقدردر آسمان اوج گرفت که فریاد تحسین تماشاچیان را بلندکرد. حتی قبل از اینکه به زمین برسد همه می دانستند که تمام راکتها را پشت سرگذاشته است. همۀ تماشاچیان شروع به تشویق کردند. تام چنان محو تشویق تماشاچیان شده بودکه متوجه نشد مجری اسمش را خواند. وقتی دوباره اسمش راصدا زدند، به خودش آمد و به طرف سکو به راه افتاد. بقیۀ بچهها همچنان در حال تبریک گفتن به اِد بودند. راکت را آماده کرد و با دستهای لرزان فیتیله را آتش

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 114صفحه 30