مجله نوجوان 142 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 142 صفحه 6

حامد قاموس مقدم تجارت و مکافات داستان تجارت و مکافات آقای وکیل خسته بود، غصه دار بود، با وجدان زخمی، چند روز دیگر محاکمه می­شد و این اصلاً برای او خوشایند نبود، از همه بدتر پانزده سالی را که در آن شرکت لعنتی کار کرده بود در ذهن مرور می­کرد، کارکردن در آن شرکت یک ننگ بشری بود. آقای لِمَن وکیل یک شرکت حمل و نقل بود. آنها سالها بود که در کار حمل و نقل بودند و با کامیونها و تریلیهایی که در اختیار داشتند به حمل ونقل کالا در آلمان می­پرداختند. تااینکه پس از مدّتها توانستند از یک شرکت گمنام یک سفارش کار خوب بگیرند. آن شرکت، روغن سوخته را از تعویض روغنیها با قیمت کم خریداری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 142صفحه 6