مجله نوجوان 142 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 142 صفحه 27

نیایشنیایش خدایا! لحظههای زندگی­ام را از شادیِ مهربانی سرشار کن. خدایا! اگر مهربان نباشم، چگونه می­توانم شاد باشم؟ و اگر شاد نباشم چگونه می­توانم تو را احساس کنم؟ خدایا! چنان کن که به هر کجا می­نگرم، بفهمم که جز تو نیست و نباید جز تو را دید. مگر نه این که همۀ هستها آینههایی هستند که به اندازۀ خودشان، تو را نشان می­دهند؟ خدایا! برکه­ای بی قرارم، آرامم کن، برکۀ نا آرام چگونه می­تواند ماه را نشان دهد؟ آرامم کن تا تو را دریابم. خدایا! هر که را از راهی، به خود می­رسانی، راه مرا به من نشان ده. هستی رنگانگ است اگر همۀ رودخانهها از یک راه به دریا می­رفتند. آیا رودخانه­ای وجود می­داشت؟ آیا جز یک گوشه از زمین، جایی سر سبز وجود می­داشت؟ اگر همه درختها به یک شکل بودند و یک نوع میوه می­دادند، چه می شد؟ اگر همۀ آدمها یک شکل داشتند، چه می­شد؟ اگر همۀ غذاها یک مزه داشتند، چه می­شد؟ اگر همۀ شاعران، یک جور شعر می­گفتند چه می­شد؟ اگر...... هستی، چهرههای بسیار داد؛ هستی رنگارنگ است، هستی بی­شمار صورت دارد و هستها هر یک رنگی و راهی دارند. گوناگونی هستها، هستی را زیبا کرده است. هستی، رودخانۀ جاری هستها است. هستها دم به دم دگرگون می­شوند و به سوی هستی بی­رنگ و بی شکل جریان دارند. هستی دم به دم نو می­شود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 142صفحه 27