مجله نوجوان 142 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 142 صفحه 7

می­کرد و برای فرآوری و بازیافت به فرانسه می­فرستاد. البته این جزوه دفاعیه­ای بود که لمن در دادگاه گفته بود و از شرکت خود دفاع کرده بود. این سفارش و قرارداد باعث شد شرکت حمل و نقلی آنها بین­المللی شود و کارش به خارج از مرزهای آلمان کشیده شود. آقای لمن که در آن زمان تازه مجوز وکالت خود را گرفته بود و به صورت نیمه وقت برای شرکت کار می­کرد به صورت تمام وقت، خود را در اختیار شرکت قرار داد و حتی قرارداد کاری با شرکت روغن سوخته را هم خودش تنظیم کرد. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می­رفت تا اینکه یکی از کامیونهای این شرکت در جادۀ ترانزیت با یک کامیون فرانسوی تصادف کرد و همه چیز بر ملا شد. شرکت آلمانی تحت عنوان روغن سوخته، زبالهها و نخالههای هسته­ای خود را وارد فرانسه می­کرد و در آنجا دفن می­کرد. در مقابل، فرانسویها هم مواد شیمیایی خود را که غیر قابل نابودی بود وارد خاک آلمان می­کردند و در آنجا انبار می­شد، از اینجا به بعد آقای لِمَن بیش از پیش مقصر بود. او به جای اینکه علیه شرکت روغن سوخته شکایتی تنظیم کند و پای آنها را به دادگاه بکشد. طرح گرفتن حق السّکوت را به رئیس شرکت داد و همان حق السّکوت باعث شد که شرکت حمل و نقل آنها به یکی از بزرگترین شرکتهای حمل و نقل اروپا تبدیل شود. آنها با خریدن چند کشتی و اجارۀ هواپیما، از دور و نزدیک به حمل ونقل بار می­پرداختند وآقای لِمَن در آن زمان وکیلی بود که همه آرزو می­کردند جای او باشند. از وقتی آقای وکیل پولدار شده بود انگار مغز اقتصادی­اش هم بهتر کار می­کرد، شرکت آنها پس از خریداری کشتی وارد حمل و نقل دریایی شد و با چند شرکت آمریکایی برای انتقال کالا از چین قرارداد بست. پس از مدتی فکری به ذهن آقای وکیل رسید و به شرکت خود پیشنهاد ورود به عالم تجارت جهانی را داد. آنها به صورت مستقل از چین کالا را خریداری می­کردند و به شرکتهای بزرگ آمریکایی می­فروختند، همه چیز به خوبی پیش می­رفت تا اینکه آمریکا، ورود کالای چینی را ممنوع کرد و چند کشتی از کالاهای شرکت حمل و نقلی را توقیف کرد و بارها را به دریا ریخت، با این کار، شرکت ورشکست شد و اختلاف شدیدی بین مدیران شرکت افتاد. همین امر باعث شد که آنها از هم شکایت کنند و همۀ پروندههای شرکت حمل و نقل رو شود و آقای لِمَن هم به عنوان وکیل شرکت و پیشنهاد دهندۀ بسیاری از کارهای آنها بازداشت شود. حالا او در سلّول خود نشسته است و میاندیشد که ای کاش سوار بر قایقی می­شد و ازهمۀ این وقایع فرار می­کرد. دلش می­خواست تک تک این خاطرات را مانند کتاب بزرگی، ورق ورق می­کرد و در دریا می­ریخت ولی می­دانست حتّی با وجود رهایی از این مخمصه، نمی­تواند وجدان زخم دیدۀ خود را از خود جدا کند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 142صفحه 7