مجله نوجوان 221 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 221 صفحه 3

درخت، در تنهایی سرد و خاموش خود می گریست. گونه های تب دار زمین زیر بارش نگاه داغ خورشید، گُر گرفته بود. گلهای تشنه سر به آسمان بلند کرده بودند و لبخند آسمان در هاله ای از غبار محو شده بود. رودخانه ها در حرکت جاری و سیّال خود تردید داشتند و کبوتران دعا، در جست و جوی بالهای استجابت سرگردان بودند. ناگهان دستی با سرانگشتان خیس روی ابرها نام تو را نوشت: باران! ما از پشت پنجرة غبار گرفته تو را دیدیم و صدایت کردیم. پاورچین پاورچین به دیدارمان آمدی. با دست مهربانت روی گونه های تب دار زمین دست کشیدی، شاخه ها را نوازش کردی و شکوفه های کوچک بر شاخه ها لبخند زدند. تو باریدی. پروانه ها و گنجشک های بی چتر در سایة بوته ها و درخت ها به تماشای تو نشستند. تو باریدی و درهای آسمان گشوده شد. می گویند وقتی باران می بارد، دعاها مستجاب می شوند. کبوتران دعا بال گشودند و به اوج پریدند و رودخانه ها، خروشان و سیّال به آغوش دریا رفتند. تو باریدی بر بامهای کاهگلی و دوباره آوازهای کودکی را به یادمان آوردی. مثل آن روزها که بر بام خانة هاجر می باریدی. مگر می شود تو بباری و ما آرزوی شکوفایی نکنیم؟ مگر می شود چک چک آوازهایت را بشنویم و در دستهایمان بنفشه نروید؟ پس ببار تا در بارش زلال تو دلها را بشوییم. چترها را می بندیم و زیر باران می آییم. سرمقاله باران ببار! انسیه موسویان دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 9 پیاپی 221 / 23 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 221صفحه 3