مجله نوجوان 221 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 221 صفحه 9

نقطه ای متوقف کرد. - وای خدای من! این جا یه اشتباهی هست، عبدالرزاق بیک! غیرممکنه، سابقة قاچاق؟ » عبدالرزاق بیک گفت: « بله، بله، باید یه همچین چیزی آقای دادیار؛ یادم می آد. شما جای من باش و قاچاقچی گری نکن، آقای دادیار؛ چیزی نبود. یه چیزی هست می گن، عرضه و تقاضا... تقاضا می شد و، ما هم عرضه می کردیم. همه ش همین بود. چهار کامیون قهوه رو لو دادیم اما خدا شاهده، نه با ژاندارمها و نه با پلیس وارد درگیری مسلحانه نشدیم. رفتیم و مثل گوسفند خودمونو تسلیم کردیم. برامون حبس بریدن، خدا رو شکر، کشیدیم و اومدیم بیرون » دادیار گفت: « ان شاء الله که خیر بوده، خدا دیگه پیش نیاره. » عبدالرزاق بیک گفت: « نه جونم. پیش نمیاد، حالا دیگه انحصار قهوه تموم شده و فت و فراوونه. » دادیار همین طور می گشت که باز انگشتش در جایی متوقف شد. - وای... نه! نمی شه عبدالرزاق بیک! این یکی دیگه جزو محالاته؛ امکان ندارد مال آدمی مثل شما باشه؛ حتما توی ثبت اشتباه شده! عبدالرزاق بیک گفت: « بخونش! » - کار چاق کنی عوارض و مالیات. عبدالرزاق بیک گفت: « بله، همین طوره. درسته! شما جای من باش، آقای دادیار... وقتی همة عالم این کار رو می کنن، چرا من نکنم؟ اما فرض کن ما کمی بیشتر بردیم. واسة همین هم دستگیر شدیم. خدا رو شکر که همة جریمة نقدی مونو دادیم، هم حبسمونو کشیدیم و دراومدیم. خب، دیگه چی؟ » دادیار گفت: « دیگه چیزی نیست. » عبدالرزاق بیک آهی کشید و گفت: « دیدی دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 9 پیاپی 221 / 23 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 221صفحه 9