مجله نوجوان 234 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 234 صفحه 4

ایام دوست هم نفس بهار خاطراتی از امام خمینی (ره) در گفتاری از نزدیکان ایشان فرزندان زهرا مصطفوی این در شأن شما نیست هر گاه امام یک چیزی را ببینند که خلاف شأن است ، اعتراض می کنند؛ مثلاً یکی از بستگان ما یک لباسی پوشیده بود با اینکه ظاهرش مشکی بود اما به نظرشان آمده بود که این تجملی است . روز عید بود و منزل خود حضرت امام بودیم . امام گفتند : " این لباس مناسب نیست ، نپوشید" . ایشان گفتند که این مشکی است . امام گفتند : "بله ، اما این در شأن شما نیست" . و آن شخص هم قبول کردند و رفتند لباس را عوض کردند . البته اگر چیزی به نظرشان برسد تذکر می دهند ، اما تذکرشان خیلی ملایم است و تذکر به هر کسی را با سبک خودش انجام می دهند . (برداشتهایی از سیره امام خمینی (س) ج 1 ، ص 41) گفتند علی باشد امام هیچ گونه دخالتی در نامگذاری بچه ها و نوه ها که پدرشان کس دیگری است نمی کنند ، اگر هم بخواهند یک پیغامی به پدرشان می دهند ، اما نام بچه ها مثل "فاطمه" ، "زهرا" ، "حسین" ، این ها را داریم که همه را آقا گذاشتند . "علی" پسر احمدآقا را هم باز آقا اسمش را گذاشتند که اول قرار بود اسم دیگری برایش بگذارند ، ولی آقا گفتند : "علی" . (همان ، ص 44 - 45) تفریح و تحصیل امام به آزادی بچه ها مقید بودند و می گفتند : اگر بچه شیطنت نکند ، مریض است؛ و تفریح را هم برای بزرگ تر ها لازم می دانستند . وقتی می دیدند من روز های تعطیل مشغول درس خواندن هستم ، می گفتند : به جایی نمی رسی ، چون باید موقع تفریح ، تفریح کنی . در حضور من مکرر به پسرم می گفتند : نه یک ساعت تفریحم را برای درس و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم . یعنی هر وقتی را برای چیز خاصی قرار می دادند و به پسر من هم این نصیحت را می کردند که تفریح داشته باش ، اگر نداشته باشی ، نمی توانی خودت را برای تحصیل آماده کنی .(همان ، ص 113) ناهار خورشت دارید ؟ وارد اتاق امام که می شدی ، انگار وارد بهشت شده ای چون بوی عطر می دهد ، به خاطر اینکه آقا روزی چند بار عطر استفاده می کنند . گاهی ما در منزل که کار آشپزخانه را انجام می دادیم بعد که می رفتیم خدمت امام ، وقتی می نشستیم سرشان را برمی گرداندند و می گفتنتد : "ناهار فلان خورشت را دارید ؟" غیر مستقیم می خواستند بگویند که بوی سبزی می دهی . البته هیچ وقت چیزی به ما نمی گفتند ، حتی من یک دفعه گفتم : شما چقدر باید ما را تحمل کنید ، نمی خواستند خلاف بگویند ، لذا گفتند : "خوب تحمل می کنم" . (همان ، ص 6) دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 22 پیاپی 234 / 21 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 234صفحه 4