مجله نوجوان 236 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 236 صفحه 10

ساندویچ مغز بره علی باباجانی یک قورباغه ی چاق و چله ، بادکنک روی تکه سنگی ایستاده بود و قورقور می کرد . سگ با دیدن قورباغه گفت : "این قدر قورقور نکن ! اعصابم به هم می ریزد !" ولی قورباغه برای خودش می خواند و از قورقور خودش کیف می کرد . سگ کمی جلوتر رفت و گفت : "ببین قورباغه ی بی ادب . حوصله ات را ندارم . خیلی هم گرسنه ام . اگر ساکت نشوی ، می خورمت ها !" قورباغه ، قورقور خندید و گفت : "برو پی کارت ، تنبل بی خاصیت ! تو کی هستی که می خواهی مرا بخوری ؟" کله ی سگ از عصبانیت سوت کشید . پرید طرف قورباغه تا یک لقمه ی چپش کند ؛ اما یک دفعه دماغش به سنگ خوردو احساس درد کرد : چون قورباغه از روی سنگ پریده بود و رفته بود توی آب ، سگ چشم هایش را باز کرد . وای ، خواب دیده بود ؛ خواب یک قورباغه ، صورتش به دیوار خانه ای خورده بود . نگو توی خواب پریده بود به دیوار . دوباره صدای قورقور شنید . با خودش گفت : "الآن که خواب نیستم . پس چرا صدای قورقور می اید ؟" به دور و بر خودش نگاه کرد و بو کشید . نه بوی قورباغه ای می آمد و نه قورباغه ای دیده می شد . به شکمش نگاه کرد . صدا از تو شکمش بود که می گفت گرسنه ام . باز هم صبح شده بود وسگ دنبال غذا راه افتاد . رفت رفت تا به یک مغازه شیک رسید . جلوی مغازه چند تا گربه ی ریزو درش داشتند با آشغال کنرا مغازه ور می رفتند . سگ بدوبدو با واق واق رفت طرف گربه ها و گفت : "اجازه بدهید من هم غذا بخورم ! من گرسنه ام ." گربهها با دیدن سگ ، پا به فرار گذاشتند . یک پلاستیک پاره دم در مغازه بود که از توی آن کاغذ و مقوا بیرون ریخته بود . سگ آشغال را زیرورو کرد ؛ اما غذایی پیدا نکرد واق آرامی کرد . و گفت : "عجب گربه ی شکمویی ! گوشتو استخوانش را خوردند و کاغذ را برای من گذاشتند ." در همین فکر بود که مردی از مغازه ی شیک آمد بیرون لبخندی به سگ زد و گفت : "آفرین سگ زرنگ ، من که حریف این گربه ها نمی شدم . هر کاری می کردم ، از من نمی ترسیدند . تو آن ها را فراری دادی ، واقعاً سگ زرنگی هستی . دو هفته نامه­ی دوست نوجوانان

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 236صفحه 10