
مهدی طهوری
به مناسبت شهادت امام رضا (ع)
شیعیان ما آشنای مایند
1
امام کم کم به توس نزدیک میشود. این جا نیشابور است. مردم همهمه کردهاند. صدایی میگوید: "حدیثی، جملهای، یادگاری! " پرده کنار میرود. "از پدرم موسیبنجعفر و او از پدرش... " تا میرسد به پیامبر
و جبرئیل و خداوند متعال "شنیدم که کلمۀ لاالهالاالله دژ من است و گویندۀ آن از اهالی دژ من و اهل آن امانند از عذاب من! " و کجاوه راه میافتد اما چند قدمی بعد مکث میکند: "به شرطها و شروطها! و من از شرطهای آنم. "
2راه هنوز راه توس است و کجاوه، کجاوه امام. شهری نزدیک میشود و همهمهای. تشییع جنازه است. امام پیاده میشود و زیر تابوت میرود. کنار قبر نیز روی مرد مرده را کنار میزند و میگوید: "محمدبنعلی مژده! مژدۀ بهشت." کسی میگوید: "شما نامش را از کجا دانستید در این شهر دور و غریب؟"
- میشناختم چون شیعیان ما آشنای مایند. حتی میدانیم چهها کردهاند. هر صبح و هر شام هر چه میکنند، به ما نشان داده میشود."
3
خانه، خانۀ امام است و طویله در دست تعمیر. امام داخل خانه میشود. مردی سیه چرده را میبیند که تا کنون ندیده. امام جلو میرود و با مرد دست میدهد. مرد لبخند میزند. امام بیرون طویله از سلیمان میپرسد: "دستمزدش طی شده؟" جواب منفی سلیمان چهرهاش را در هم میکند: "حالا هر چه قدر بدهی، باز او ناراضی است اما اگر طی کرده بودید، سر سوزنی هم بیشتر میدادی، خشنود میشد."
4
این جا خانۀ امام است. مهمان امام
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 209صفحه 20