مجله خردسال 13 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 13 صفحه 8

فرشته­ها من یک دایی دارم اسمش عباس است. هر وقت دایی عباس به خانه­ی ما می­آید. با من فوتبال بازی می­کند. او خیلی خوب شوت می­زند و همیشه شوت­هایش گل می­شود. یک بار هم مرا به سینما برد. به ما خیلی خوش گذشت .دیروز، دایی عباس من سرباز شد و به یک شهر دور دور رفت. از مادرم پرسیدم:«دایی عباس هم مثل من فرشته دارد.» مادرم کمی فکر کرد و گفت :«دایی عباس هم فرشته دارد.» پرسیدم :«فرشته­اش هم با او می­رود؟» مادرم گفت :«خدا، همیشه همه جا هست . حتی توی شهرهای دور دور، وهر کجا که خدا هست فرشته­ها هم هستند. برای همین هم دایی عباس تنها نیست. چون خدا و فرشته­ها کنار او هستند.» شب برای دایی عباس دعا کردم و از خدا خواستم که مواظب او باشد. دلم برایش تنگ می­شود. کاش خیلی زود پیش ما بر گردد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 13صفحه 8