مجله خردسال 13 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 13 صفحه 24

وقتی­باران­بارید شهر پر از ماشین بود، پراز کارخانه، ماشین­ها دود می کرند و توی خیابان به­این طرف و آن طرف می­رفتند. کارخانه­ها دود می­کردند و سوت می­کشیدند.مردم عجله داشتندو توی دود ماشین­ها و کارخانه­ها این طرف و آن طرف می­رفتند. دودهای سیاه همه­ی شهر را گرفتند. آسمان را هم گرفتند. همه جا تاریک شد و ابرهای سفید، سیاه وکثیف شدند. مردم سرفه می­کردند. ماشین­ها دود می­کردند و دودشان به آسمان می­رفت. ابرها هم به سرفه افتادند. باد وزید و به ابرها گفت :«چه قدر کثیف و سیاه شده­اید! هیچ­کس ابر سیاه را دوست ندارد. خودتان را بشویید و تمیز شوید.» ابرها شروع کردند به شستن سیاهی های دود. آن موقع بود که باران بارید. مردم به آسمان نگاه کردند و از این که باران می بارد خوشحال شدند. اما باران سیاه بود. کثیف کثیف، سر و صورت مردم سیاه شد .لباس هایشان هم سیاه شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 13صفحه 24