مجله خردسال 13 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 13 صفحه 20

به سراغ رفت و به او گفت : « را دیدم که با به آسیاب می­رفت. شاید راه را گم کند.» گفت:«مادرش به او اجازه داده، نگران نباش!» اما باز هم نگران بود. برای همین هم پیش مادر رفت وبه او گفت:« هنوز خیلی کوچک است. ممکن است راه را گم کند. باید یک فکری بکنیم.» مادر گفت:«نگران نباش. او تنها نیست.» هم همراه اوست. اگر راه را اشتباه برود حتما به او کمک می کند.» با تعجب پرسید:« او خیلی آهسته می­رود ولی کوچک و قوی است و تند می­رود. آن­ها نمی­توانند همراه هم باشند.» پیش آن­ها آمد و گفت:« روی نشسته است . من خودم او را دیدم.» مادر به گفت:«شما همسایه­ی خوب و مهربانی هستید، نگران نباشید. کوچولوی من باید کم کم نشانی آسیاب را یاد بگیرد و در کارهای مزرعه به من کمک کند.» گفت:«من باید بروم و مراقب گوسفندها باشم تا راه را گم نکنند!» بعد از و مادر خداحافظی کرد و رفت. کوچولو، رفت و رفت تا به یک دوراهی رسید. نمی­دانست از کدام راه باید برود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 13صفحه 20