قصههای جنگل
1) یک روز شیر کوهی از آن بالا، توی
آب، چیزی دید که تکان میخورد.
2) پایین رفت تا بهتر ببیند.
3) او توی آب یک شیر کوهی را دید که به او
نگاه میکند. با خودشگفت:«وقتی او میتواند
شنا کند، پس من هم میتوانم.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 13صفحه 22