مجله خردسال 13 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 13 صفحه 21

پیش خودش گفت:«دفعه­ی قبل که با مادرم به این­جا رسیدیم یک پروانه­ی کوچولو روی دماغم نشست و من تمام راه را با او بازی کردم. اصلا یادم نمی­آید از کدام راه رفتیم.» گفت:«باید از راهی که پر از گل است بروی. راهی که پر از گل است پروانه دارد.» کوچولو با خوشحالی گفت:«درست است، جان! حالا یادم آمد. من توی راه گل هم چیدم!» و رفتند و رفتند تا به یک درخت بزرگ رسیدند. گفت:«من این درخت را می­شناسم. پشت درخت یک تپه­ی سبز است که پشت تپه آسیاب است.» گفت:«آفرین کوچولو! عجله کن که باید کیسه­های گندم را به موقع به آسیاب برسانیم.» و ، را به آسیاب بردند.آن­ها را آرد کردند و از همان راهی­که آمده­بودند به خانه برگشتند. ، و مادر منتظر آنها بودند. آن شب،همه خیلی خوشحال بودند،چون بزرگ شده بود و حالا می­توانست تنهایی را به آسیاب ببرد، بدون این که راه گم کند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 13صفحه 21