مجله خردسال 18 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 18 صفحه 6

میمون گفت:«می­خواهم خجالت بکشم ولی نمی­توانم!» مادر گفت:«واقعا که باید خجالت بکشی ! ببین چه قدر اتاق را به هم ریختی و کاغذ پاره کردی.» میمون کوچولو به مادرش گفت:«دلم می­خواهد زودتر از سنجاب کوچولو خجالت بکشم و به تولد خرسی ببرم اما هرکاری می­کنم نمی­دانم خجالت را چه طوری بکشم!» مادر که حسابی عصبانی شده بود گفت:«ولی من می­دانم. همه­ی این کاغذهایی را که پاره کرده­ای جمع کن و با خودت به جشن تولد ببر. وقتی دوستانت این راببینند، آن وقت متوجه می­شوی که چه طوری خجالت می­کشند!» میمون پرسید:«همه­ی کاغذ پارهها را؟»مادر گفت :«بله. همه­ی کاغذ پارهها را.این طوری می­توانی خجالت بکشی!» میمون همه­ی کاغذها را توی یک کیسه ریخت و با خودش به جشن تولد برد. وقتی به خانه­ی خرسی رسید، کیسه­ی کاغذهای پاره و مچاله را به خرسی داد و گفت:«من توی این کیسه خجالت کشیده­ام و آن را برای تولد تو آورده­ام!» خرسی و بچهها، کاغذهای پاره و مچاله را از کیسه بیرون ریختند و با آنها بازی کردند و به حرفها و فکرهای میمون کوچولو کلی خندیدند. آن شب به همه خیلی خوش گذشت. سنجاب به مهمانی نیامد و میمون کوچولو از این که توانسته بود خودش برای تولد خرسی خجالت بکشد خیلی خوشحال بود! اما او هیچ­وقت نفهمید خجالت چه شکلی بود و او آن را چه طوری کشید! راستش اصلا معلوم نشد که بالاخره آن شب کی خجالت کشید، میمون یا سنجاب.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 18صفحه 6