مجله خردسال 18 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 18 صفحه 18

خوابش برد و نتوانست صبح زود بیدار شود. گفت:«این طوری نمی­شود، یا دیر بیدار می­شود و یا اصلا بیدار نمی­شود.» گفت:« خواب آلود به درد مزرعه نمی­خورد. او باید از این جا برود.» با ناراحتی گفت:«من با حرف می­زنم و از او خواهش می­کنم که شبها زودتر بخوابد تا صبح بتواند به موقع همه را بیدار کند. » و درحالی که غرغر می­کردند،دنبال کارشان رفتند. هنوز توی خانه بود. به او گفت :«شنیدی همسایه­ها چی گفتند؟ اگر تو تنبل و خواب آلودی باشی ما مجبور می­شویم از این جا برویم.» گفت:«من قول می­دهم صبح زود بیدار شوم و همه را بیدار کنم.» نزدیک غروب بود که از خانه بیرون آمد. گفت:«کجا می­روی؟» جواب داد:«به دیدن یک دوست می­روم و زود بر می­گردم.» رفت. پشت سر او راه افتاد و به سراغ و رفت و گفت:«باز هم از خـانـه بیرون رفت. نمی­دانم او کجا می­رود. می­ترسم دوباره دیر بیاید وصبح خواب بماند.» گفت:«دنبال او می­رویم.» گفت:«باید بفهمیم او شبهـــا به کجا می­رود.» و و راه افتادند و به دنبال رفتند. کمی دورتراز مزرعه را دیدند که بالای شاخه­ی درختی نشسته و با کسی حرف می­زند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 18صفحه 18