قصههای جنگل
در یک دشت سبز، با آسمانی آبی، فیلها شاد و
خندان زندگی میکردند.
2)یک روز، وقتی که خاکستری، مشغول خوردن
سبزهها بود، دید که آسمان سیاه و تاریک شده
و درختها و سبزهها درآتش میسوزند.
4) وقتی به آنها رسید،
از خستگی روی زمین
نشست و همهی
ماجرا را گفت.
3) با عجله رفت تا به بقیه خبر بدهد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 18صفحه 20