جغد
گاو غاز
خروس خواب آلود
آقا خروسه
یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.
خیلی غمگین بود. چون هرشب خیلی دیر به خانه برمیگشت و صبحها خسته و بیحوصله
از خواب بیدار میشد.تا این که یک روزصبح، خواب ماند. خواب ماند. خواب ماند.چرا؟
چون خواب ماند. وقتی بیدار نشد و قوقولی قوقو نکرد، هیچکس نفهمید که صبح شده.
نزدیک ظهر همه از خواب بیدار شدند و وقتی دیدند که خورشید وسط آسمان است،
عصبانی به در خانهی و آمدند. با سر و صدای و از خواب بیدار شد.
جلوی در بود و به آنها میگفت: دیشب خیلی دیر به خانه برگشت برای همین هم از خستگی
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 18صفحه 17